یادداشت سیده زینب موسوی

        ❗این یادداشت رو خیلی وقت پیش نوشتم ولی چون می‌خواستم یه چیزی رو امتحان کنم از بین مرورهای قدیمی برای انتشار انتخابش کردم 😄 ❗

همون اول از کتاب خوشم اومد. یه لحن طنزآلود کنایه‌آمیز (sarcastic) خیلی باحالی داشت! ولی وقتی داستان وارد خونهٔ خانم پرگرین و بچه‌های خاص شد به نظرم خیلی افت کرد.
اول اینکه لحن طنزش کمتر شد، یه سری جاها هنوز بود ولی خب نه به اندازهٔ قبل (که البته تا حدی طبیعیه که تو صحنهٔ مرگ و زندگی طرف دیگه چرت و پرت نگه 😅).

نکتهٔ مهم‌تر اینکه وقایع به نظر خیلی ساده‌انگارانه روایت می‌شد. مثلا جیکوب کلا تا قبل از این یه زندگی کاملا راحت و بی‌دردسر داشت، بعد یهو در عرض چند ساعت تبدیل شد به قهرمانی که راحت می‌ره تو دل خطر تا بقیه رو نجات بده! یعنی سیر رشدیش اصصصلا به نظرم قابل باور نبود. کلا تقریبا تمام وقایعی که بعد از مشخص شدن قضیهٔ هالو‌ها اتفاق افتاد خیلی به نظرم مصنوعی می‌اومد. البته اواخرش باز یه کم بهتر شد ولی دوباره چند تا صحنهٔ مصنوعی دیگه داشتیم 🚶🏻‍♀️

شخصیت‌پردازی‌ها هم به نظرم جالب نبود. مخصوصا شخصیت اِما بسیار بسیار ضعیف بود. شخصیت‌ها هم طوری نبودن که ازشون خیلی خوشم بیاد، یعنی اون ویژگی دوست‌داشتنی بودن رو اصلا نداشتن (برای من البته).

کلا وقتی این جلد رو تموم کردم هیچ انگیزه‌ای برای شروع جلد دوم نداشتم، آخرش هم جلد دوم رو بعد از ۲۶ درصد رها کردم چون به نظرم به شدت مسخره و سطحی و غیرمنطقی می‌اومد 😅 (یکی از اولین تعجب‌های بزرگم در زمینهٔ اختلاف سلیقه تو دوست داشتن کتاب‌ها مربوط می‌شه به همین مجموعه... چیزی که به نظر من بسیار بی‌نمک و بی‌منطق می‌اومد برای دوستم، که اصولا کتاب‌های موردعلاقهٔ مشترک کم نداریم، یکی از مجموعه‌های بسیار جذاب و دوست‌داشتنیه....)

یه چند تا نکته هم دارم که می‌ذارم بعد هشدار افشا.

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⚠️ هشدار افشا ⚠️


یه مسئله‌ای که خیلی باهاش مشکل داشتم رابطهٔ بین جیک و اما بود. بابا این دختره تا همین یه دقیقه پیش فکرش پیش ایب بود و نامه‌هاش رو نگه می‌داشت بعد یهو عاشق جیک شد؟‌ حتی جیک هم اولش به این موضوع فکر کرد که اما در واقع من رو یه جایگزین برای ایب می‌بینه و نباید به چنین رابطه‌ای پا داد ولی انگار خیلی زود این قضیه کاملا فراموش شد! و من انتظار داشتم خیلی بیشتر از اینا طول بکشه که اما بخواد جک رو ببوسه و این حرفا...

اینکه اینا چرا هنوز شبیه بچه رفتار می‌کردن هم برام سواله. نمی‌دونم در ادامه جوابی به این می‌ده یا نه ولی تو این جلد اصلا مشخص نکرد که چرا وقتی ۸۸ سال زندگی کردی هنوز مثل یه نوجوون فکر و رفتار می‌کنی! و اینکه کلا چطور میشه این همه تکراری زندگی کرد؟ البته هی می‌گفت که همه از این تکرار خسته شدن ولی چیز خاصی نشون نمی‌داد. مثلا فرض کن دیگه چقدر یه نفر باید درس بخونه؟ این خانم پرگرین هنوز داشت به اینا درس می‌داد و حتی یه جا به گرامر اما گیر داد و گفت فردا باز ازت می‌پرسم! (و اشکال گرامری بسیار ضایعی هم بود!)

سوال دیگه اینکه وقتی اصلا یه چیزی به اسم نقشهٔ حلقه‌ها وجود داره و مثلا همین حلقهٔ خانم پرگرین توسط n نفر دیگه قبلا استفاده شده چطور این وایت‌ها در موردش نمی‌دونستن و نیاز داشتن جیک رو تعقیب کنن؟

اینم برام سواله که چرا عکس‌هاش اینقدر وحشتناک بودن! مثلا اینکه چرا همه مثل غم‌زده‌ها به دوربین زل زده بودن؟ یه سری عکس هم بود که جدا نمی‌تونستم تصور کنم کی ثبتش کرده و چطور!
البته آخر کتاب گفته بود که این عکس‌ها رو از بقیه جمع کرده و گویا از قبل بودن...
      
266

11

(0/1000)

نظرات

چی رو میخواستی امتحان کنی؟ که نشون میده به عنوان فعالیت جدید یا نه؟
1

1

نه 😶‍🌫️😄
می‌خواستم ببینم اگه از تو ورد یه چیزی رو اینجا کپی کنم اون اینترهای اضافه رو که تو پست باهاش مشکل داشتم می‌زنه یا نه 🫠😄
که خب دیدم نمی‌زنه.
خلم، می‌دونم 🙄😄 

2

از معدود کتابای ترسناکیه که خوندم و منم همین نظرات رو دارم🗿
تو که می‌خواستی جلد دو رو بنویسی،یه سری چیزا رو نگه می‌داشتی براش
و خب عکسا واقعا ناراحت کننده و  ترسناک بودن برام💔

2