یادداشت یگانه بهنام

آتش بدون دود: گالان و سولماز
        من از خوندن کتاب های داستان همیشه فرار کردم ...
از خوندن روایت زندگی دیگران! همیشه دنبال کتاب هایی بودم که بشینم و پا به پای سطر به سطر و واژه به واژه اش فکر کنم و یاد بگیرم ...
این کتاب رو بدون توقف خوندم! از سر تعريف زیاد دوستان بود که دستم گرفتم ...
کتاب رو دستم گرفتم و واقعا سختم بود که زمین بگذارم! با اینکه همه اش از خون و خون ریزی و برادر کشی گفته بود ، چه چیزی داشت که من رو با این شدت به خودش می کشید؟
نه شخصیت اول داستان ، قهرمانی بود افسانه ای و پر از ویژگی های مثبت اغراق آمیز (که اتفاقا نویسنده بد و خوبش رو به انصاف در کنار هم دیده بود) نه ماجرای داستان شیرین و دلچسب...
پس چه چیزی از این کتاب، من رو انقدر به خودش جذب کرد؟ 
هنوز نمی دونم
شاید در جلد های بعدی فهمیدم 
      
42

6

(0/1000)

نظرات

عه کی شروع کردی؟ چه زود تموم شد، به به💚

0

فکر کنم دو روز پیش بود که شروع کردم ولی خب از دستم نمیفته😊

1