یادداشت فهیمه
دیروز
یک کتاب جالب و به نظر من بالقوه خطرناک! پاملا دراکرمن خبرنگار بخش خارجی یک مجله بوده که بعد از تعلیق شدن و آشنایی با یک خبرنگار بریتانیاییِ ساکن فرانسه، به پاریس نقلمکان میکنه و در این کتاب از تجربیات زندگی و بزرگ کردن بچههاش در پاریس گفته. کتاب با شرح حال پاملا در پاریس شروع میشه: اینکه چقدر احساس تنهایی می کرده، توسط فرانسویها نادیده گرفته میشده، جوری که انگار نامرئیه. اینکه رابطهش با خانمهای فرانسوی خالی از دوستی و صمیمیت بوده و به همین خاطر به شدت احساس تنهایی و افسردگی میکرده. بعد حامله میشه و تفاوتهای برخورد آمریکاییها و فرانسویها با حاملگی به چشمش میاد. در حالی که خانمهای آمریکایی بعد از حاملگی نسبت به همهچیز وسواس پیدا میکنن و نگران سلامت جنین هستن، به اندازهی دو نفر میخورن و تناسب اندامشون رو از دست میدن، فرانسویها انگار نه انگار حامله هستن... مثل قبل از خوردن همهچیز لذت میبرن (حتی پنیر غیرپاستوریزه) و در عین حال بیشتر از قبل نمیخورن. ویارهاشون رو ندیده میگیرن و اگر از پشت ببینیدشون، متوجه حاملگی نخواهید شد. بعد از زایمان هم به ندرت شیر خودشون رو به نوزاد میدن، در عرض سه ماه به هیکل قبل از حاملگی برمیگردن و نوزادهاشون از دو ماهگی تا صبح میخوابن! در حالی که مادرهای آمریکایی برای تغذیه با شیر مادر اهمیت زیادی قائلن و ماهها طول میکشه تا بتونن یک شب تا صبح بخوابن. همین تفاوتها در مورد بچههای نوپای فرانسوی و آمریکایی هم وجود داشته: نوپاهای فرانسوی در جمع آرام و خوشرفتار هستن، عاقلانه رفتار میکنن و همهچیز میخورن، در حالی که نوپاهای آمریکایی اینطور نیستن. و خب پاملا هم که ترجیح میداده بچههایی آرام و خوشرفتار داشته باشه، میره دنبال تربیت فرزند به سبک فرانسوی. خب، اولین مشکل از نظر من همینجاست! تربیت فرزند به سبک فرانسوی ولو در سالهای اول بچههایی آرام و عاقل تحویل بده، نتیجهش میشه همون بزرگسالهایی که قادر به برقراری روابط دوستانه و صمیمانه نیستن و حداقل برای پاملا «پاریس رو تبدیل به جهنمی کردن که در ظاهر بسیار راحت و شبیه بهشته». مادران فرانسوی گاها از بدو تولد پنج تا ده دقیقه برای پاسخ به گریهی نوزاد صبر میکنن و از همین تکنیک صبر کردن برای آموزش خواب هم استفاده میکنن، یعنی گریهی نوزاد رو تا جای ممکن نادیده میگیرن تا خسته بشه و به چرخهی خواب برگرده! واقعیت اینه که چنین نوزادی خوابیدن رو یاد نمیگیره، بلکه یاد میگیره حتی اگر گریه کنه، کمکی از راه نمیرسه و نتیجتاً از دریافت کمک ناامید میشه [آموزش صبر کردن لازمه، اما نه از بدو تولد، از شش ماهگی و با شروع از وقفههای پنج تا ده ثانیهای]. بعد هم به لطف مراکز دولتی نگهداری از نوزاد و نوپا (کریشها)، نوزادها از سه ماهگی از مادر جدا میشن و بعضاً تا دوازده ساعت دور از مادر هستن! در واقع مادران فرانسوی جوری زندگی میکنن «تا زمانی که بچههایشان را نبینید نمیتوانید بفهمید که مادرند». متاسفانه نوزاد اگر از رابطه با مراقب اولیه، یعنی مادر، لذت نبره، در بزرگسالی هم از روابط اجتماعی لذت نخواهد برد. وقفه در پاسخ به گریهی نوزاد هم موجب سبک دلبستگی ناایمن میشه و نتیجهی تمام اینها فقدان روابط دوستانه و صمیمانه در بزرگسالی و خیانته. مشکل دوم کتاب اینه که منظور از فرانسویها پاریسیهای هم محلهای پاملا و منظور از آمریکاییها، نیویورکیهای متوسط رو به بالا هستن. در واقع این کتاب صرفاً تفاوتهای فرزندپروی حلقهی دوستان نویسنده رو دیده و اصلاً مقایسه کاملی نیست. پژوهشی هم نیست؛ معدود متخصصانی که بهشون ارجاع داده شده، صرفاً مشاهدات نویسنده رو تأیید کردن. مشکل سوم هم جوزدگی پاملا نسبت به پاریسیهاست! - اپیدورال بده؟ نه! 99 درصد فرانسویها با اپیدورال زایمان میکنن! - شیر مادر خوبه؟ انگار نه، چون فرانسویها تاکیدی روش ندارن. - مهدکودک بده؟ نه! نوزادهای فرانسوی که از سه ماهگی میرن مهد! - بچه باید سلام و خداحافظی کنه؟ حتما! تمام بچههای فرانسوی این کارو میکنن! - فرستادن کودک پنج ساله به اردوی یک هفتهای اشکالی نداره؟ نه! چون فرانسویها این کار رو میکنن! یا اینکه پاملا دائما از خوب رفتار نکردن بچههاش بیرون از خونه خجالت میکشه. اما خب چند قسمتش رو هم پسندیدم: مثل داشتن چارچوب و دادن آزادی در چارچوب، دادن غذاهای متنوع با بافتها و مزههای متفاوت از شش ماهگی (که البته رویکرد blw هم همینه)، تلاش برای مستقل بار آوردن بچه (که مجدداً رویکرد مونتهسوری هم همینه)، کم به کار بردن «نه»، اما قاطع بودن موقعی که به کار بردیم. کلا اگر قصد دارین فقط یک کتاب فرزندپروری بخونین، این کتاب رو انتخاب نکنین!
(0/1000)
نظرات
دیروز
مثل اینکه غربزدگی و خودتحقیری فقط مخصوص ما ایرانیا نیست. اونا هم نسبت به خودشون حس بالا و پایین دارن.
1
4
فهیمه
دیروز
0