یادداشت
1402/10/30
2.5
5
داستان ابکی و ناامید کنندهی بود😒چرا خوندم؟ خب ادم باید یکم اشغال بخونه تا بتونه یه الگو برای کشفش داشته باشه.ಠ_ಠ داستان درمورد دختریه که مادرش توی یازدهماهگی رهاش کرده. توی زاغه ماشین زندگی میکنه ، بد دهنه، افت تحصیلی شدید داره و کلا امیدی بهش نیست.تا روزی که توی قرعه کشی برای بازی کردن نمایش کلاسی انتخاب میشه. (☉。☉)! نقش مقابلش؟ اوه یه پسر تیتیش مامانی تر تمیز لفظه قلم حرف زن! عالیه، جفت مناسبی برای هم ان.(゚ο゚人)) از نظر روانی دختره شخصیت وابسته داشت و پسر داستان ما هم به دلیل روابط داغون با پدر و جبر پدر چی بود؟ بچه نشیمنگاهی بود(ノಠ益ಠ)ノ彡┻━┻ دختر داستان ما عاشق پسره.ست، چرا؟ چون تنها کسیه که بهش گفته مهمه و نظرش قابل احترامه ، کف بزنید دوستان👏👏 کاش اناگاوالدا رو از نزدیک میدیدم، یه پیام داشتم براش🫶 پن: این کتاب باعث میشه فکر کنم همه میتونن کتاب بنویسن و اصلا نیازی به ترسیدن نیست،چون کی اهمیت میده که داری یه مشت اشغال چاپ میکنی؟ پن²:داستان توی فرانسه اتفاق میوفته،مهد ازادی و ای چرت و پرتا که فکر میکنن واقعیه پن³:ترجمهشم بد بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.