یادداشت مبارکه مرتضوی
1402/8/21
شیوه ی نگارش و پیش رفتن کتاب یکم غیرمعموله. به شکل سیال ذهن می ره جلو و نویسنده تقریبا خودش رو محدود و پایبند به قوانینی نکرده، یا لااقل این طور به نظر میاد. شاید اواسطش حوصله ی آدم هم سر بره دیگه، یا اینکه با خودش بگه تیکه های قشنگی داره ولی این دیگه چه جور کتاب نوشتنه آخه؟ اما در نهایت و در کل، من از خوندنش ناراضی نبودم و دوستش داشتم. از شخصیت خود نویسنده ش هم خوشم اومد، نمی دونم چرا:)) پ.ن: البته اینکه هدیه ی تولد بود و هدیه دادنش هم دلیل داشت توی اینکه ببخونمش بی تاثیر نبود:)) «بعد می پرسد آیا باز هم می خواهم کتاب بنویسم؟ از نحوه ی پرسیدنش خوشم می آید، جوری می پرسد که خیلی راحت می توانم بگویم نه، دیگر بس است. گاهی هم شب بدی می گذرد و واقعا به همین فکر می افتم. به خودم می گویم به زودی از نوشتن دست برمی دارم، به همین راحتی. به خودم می گویم روزی می رسد که دوره ی نوشتنم به خاطره ای دور تبدیل می شود، مثل کسانی که دوره ی تاکسی رانی شان یا دوره ی دلارفروشی شان را در پاسه ئو آئومادا به یاد می آورند.»
2
(0/1000)
1402/12/28
0