راه های برگشتن به خانه

راه های برگشتن به خانه

راه های برگشتن به خانه

الخاندرو سامبرا و 1 نفر دیگر
3.6
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

4

موضوع کتاب «راه های برگشتن به خانه» وضعیت نسل دومی است که چند سال پس از پایان دیکتاتوری پینوشه در شیلی و در نبود زیرساخت هایی که دولت دیکتاتوری از بین برده و آسیب های فرهنگی یی که جامعه از این وضعیت دیکتاتوری دیده، در حالت سرگردان به سر می برد و نمی تواند خود را با جامعه ی موجود درونی و بیرونی کشور وفق دهد. با جامعه یی روبه رو است که از واقعیت گریزان است و هر کس برای ایجاد احساس آسودگی در خود، خود را به یکی از مولفه های گذشته پیوند می دهد و راوی که سعی می کند نوستالژی را دست کم در موضوعات مهم زندگی نادیده بگیرد، دچار مشکلات می شود. بنابراین نویسنده نمی تواند خود را از راوی داستان و داستان را از خود جدا کند.

یادداشت‌های مرتبط به راه های برگشتن به خانه

          کتاب «راه‌های برگشتن به خانه» یکی از اولین کتاب‌هاییه که درباره‌ی کودتای پینوشه و مرگ آلنده در شیلی که همیشه از نظرم یکی از غمناک‌ترین تراژدی‌ها در دنیای سیاست معاصر بوده؛ خوندم. شاید نشه گفت درباره‌ی این اتفاقه؛ بلکه در اون فضا داره اتفاق میفته و نویسنده سعی کرده کمی از حس‌وحالات اون دوره رو از لابه‌لای زندگی شخصیت‌های داستان، بیان کنه. این طور صحبت کردن در مورد یک موضوع رو من خیلی می‌پسندم و به‌نظرم خیلی به شناخت درست اون موضوع، خیلی کمک می‌کنه.

یکی از مسائلی که حین خوندن داستان‌ها بهش بارها و بارها فکر کردم این بوده که نویسنده چقدر از زندگی خودش رو تو داستانش آورده و چقدر این وقایعی که داریم می‌خونیم، در دنیای واقعی برای نویسنده یا کس دیگه‌ای اتفاق افتاده‌. این کتاب، هم‌زمان اتفاقات دو جهان - یکی دنیای یک نویسنده و دومی دنیای داستانی که اون نویسنده داره می‌نویسه - رو روایت می‌کنه و مدام بین این دو جهان می‌ره و برمی‌گرده که بعضی وقتا ممکنه آدم این دو دنیا رو با هم قاتی کنه.

اگه از محتوا عبور کنیم و به کیفیت‌های دیگه‌ی کتاب بخوایم بپردازیم، باید بگم که از نظر من اگه کتابی لحظاتی داشته باشه که قلب آدم رو لمس کنه، به‌نظرم کتاب خوبیه و ارزش خوندن داره؛ این کتاب برای من از این لحظات داشت. در آخر هم بگم که کتاب کوتاه و خوشخوانیه.
        

1

          شیوه ی نگارش و پیش رفتن کتاب یکم غیرمعموله. به شکل سیال ذهن می ره جلو و نویسنده تقریبا خودش رو محدود و پایبند به قوانینی نکرده، یا لااقل این طور به نظر میاد. شاید اواسطش حوصله ی آدم هم سر بره دیگه، یا اینکه با خودش بگه تیکه های قشنگی داره ولی این دیگه چه جور کتاب نوشتنه آخه؟ اما در نهایت و در کل، من از خوندنش ناراضی نبودم و دوستش داشتم. از شخصیت خود نویسنده ش هم خوشم اومد، نمی دونم چرا:))

پ.ن: البته اینکه هدیه ی تولد بود و هدیه دادنش هم دلیل داشت توی اینکه ببخونمش بی تاثیر نبود:))

«بعد می پرسد آیا باز هم می خواهم کتاب بنویسم؟ از نحوه ی پرسیدنش خوشم می آید، جوری می پرسد که خیلی راحت می توانم بگویم نه، دیگر بس است. گاهی هم شب بدی می گذرد و واقعا به همین فکر می افتم. به خودم می گویم به زودی از نوشتن دست برمی دارم، به همین راحتی. به خودم می گویم روزی می رسد که دوره ی نوشتنم به خاطره ای دور تبدیل می شود، مثل کسانی که دوره ی تاکسی رانی شان یا دوره ی دلارفروشی شان را در پاسه ئو آئومادا به یاد می ‌آورند.»
        

2