یادداشت Zoha EBI

Zoha EBI

Zoha EBI

1403/11/17

        همزمان که قصه سام و گیتی و ماهی و 10 فرزندشان را میخواندم، مشغول بررسی اشعار سهراب سپهری هم بودم. فکر کردم شاید خوب باشد اگر این کتاب را با شعری از سهراب سپهری تطبیق بدهم، نتیجه این شد:
زندگی ذره کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکوییست، که خارش کردیم.
زندگی نیست به جز نم نم باران بهار.
زندگی نیست به جز دیدن یار.
زندگی نیست به جز عشق، به جز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی.
زندگی تجربه تلخ، فراوان دارد.
دو سه تا کوچه و پس‌کوچه و اندازه یک عمر، بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد، در این فرصت کم...
سعی کردم که خودم را جای شخصیت های مختلف قرار بدهم و فهمیدم که هرکسی در این داستان برای هدف خودش دست و پا میزند. با هم هستیم اما با هم نیستیم. سام برای رسیدن به هدف خودش، نمیتوانست حقیقت مرگ دیگری را بپذیرد. ماهی برای رسیدن به هدف خودش، زن دیگری را نفله میکرد. و و و و .... . چه میتوان گفت؟ حتی در یک خانواده هم چنین چیزی هست، این انکار ناپذیر است. زمانی میفهمی که چه کسی بودی و چه کسی خواهی بود، که انسان هایی که تو را ساخته اند از دست بدهی. خواهر؟ برادر؟ پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ در نگاه اول فقط یک خانواده اند. تا بحال فکر کرده ای چقدر خانواده ات برایت مهمند؟ من که فکر نکرده بودم. "هستی" را که از آقای حسن زاده خواندم، فهمیدم باید یک نفر باشد تا حقیقت را مثل یک سیلی در گوشت بکوبد تا بفهمی چه کسی تو را بزرگ کرده. "قطار جک لندن" را که خواندم، باز هم مثل یک سیلی ابدار دیگر بر صورتم کوبیده شد که فقط پدر و مادرت باعث خوشبختی تو نیستند. هر کسی، نقش خودش را در زندگی تو دارد و تو، به هر کدام از آنها مدیونی. همزمان که از زندگی ات لذت میبری هیچ کدام از اینها را فراموش نکن، دوست من :) .
      
1.1k

41

(0/1000)

نظرات

مثل حس موج‌های آرام دریا، دل‌نشین می‌نویسی :`)
1

1

Zoha EBI

Zoha EBI

1403/11/23

متشکرم خانم رضایی :))
خیلی ذوق کردممم :)
نظر لطفتونه شما. 

2