یادداشت پرستو خلیلی
1402/8/5
4.1
29
وای! وای از این کتاب :)) این کتاب مثل دری بود، به یک داستانی عجیب!! داستان کتاب همانجوری که از خلاصه ش پیداست درباره ی دو زن است! درباره ی رابطه ی یک خدمتکار و خانم نویسنده ی جوانی که کارفرمای اوست. این داستان یه داستان معمایی نبود یک رمان بود! درباره ی عشق عجیبی که یهو بین این دوشخص رشد کرد. بین امرنس و خانم نویسنده!! داستان درباره ی عشق امرنس بود! عشقش به خانم نویسنده، به آدلکا به سوتو به پالت! به تمام افراد محل که براشون کار میکرد. کتاب درباره ی زندگی سخت امرنس بود، درباره ی روح و عقل عجیبی که داشت یک چیز عجیبی درباره ی شخصیت امرنس وجود داشت؛ او هیچوقت عادی نبود. شبیه کسایی نبود که ما هرروز میبینیم. امرنس شبیه کسی بود که برای مدت کوتاهی کنارماست، روی ما تاثیر میذاره، میره و درنهایت همیشه یادش با ماست. امرنس روی کل ادم های روستاشون تاثیر گذاشت. بدون اینکه اون ها بخوان بهشون عشق ورزیدن یاد داد. بدون اینکه خانم نویسنده بخواد اون رو درگیر خودش کرد. درگیر زندگیش، درگیر گربههاش، درگیر در!
(0/1000)
مهدیه عباسیان
1402/8/5
1