یادداشت زهرا سادات گوهری

به نام خدا
        به نام خدا
° اعجوبه ° اولین فیلم سینمایی همراه با زیرنویسی بود که در شش سالگی ام دیدم. برای همین این فیلم، همیشه اهمیت خاصی برایم داشته. بعد آن هم، بارها و بارها دیدمش و برایم داستانی جذاب داشت. حدودا نه ساله بودم که کتابش را به شکلی جالب هدیه گرفتم. اولین بار که کتاب را شروع کردم، صادقانه بگویم، اصلا یادم نیست چه حس و حالی داشتم. در واقع اصلا یادم نیست، فقط آخرهای کتاب را یادم است که با لبخند خواندمش.
ـ
آن موقع نمی‌دانستم چرا آنقدر دنیای کتاب شگفتی را دوست دارم. داستانی حول محور چند شخصیت نوجوان که با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند، و آگوست(آگی)، که از بقیه مشکلات خاص‌تری دارد. چون قیافه‌ی خاصی دارد. او یک پسربچه‌ی عادی است، با قیافه‌ای غیرعادی. و مردم هم بیشتر به قیافه‌ی غیرعادی‌اش توجه می‌کنند تا شخصیت عادی‌اش. آگی به خاطر قیافه‌اش همواره طرد می‌شود، و مدرسه هم نرفته است. کل چهار کلاس ابتدایی را در خانه خوانده و برای دبیرستان، به مدرسه‌ای معمولی می‌رود. مدرسه‌ای با بچه‌هایی معمولی. این تصمیم خانواده‌ی آگوست همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. و قطعا مدرسه هم برای آگوست بهشت نخواهد بود. بلکه پر از بچه‌هایی است که با آگوست، روابط صمیمانه‌ای ندارند. از او متنفرند و معتقدند دست زدن به آگوست، موجب این می‌شود که مرضی به نام •طاعون• بگیرند! و او را هیولا و هزاران چیز دیگر خطاب می‌کنند. 
در حالی که آگوست نه مبتلا به طاعون است و نه هیولاست! بلکه پسربچه‌ای عادی‌ست. ولی تنها خانواده‌اش متوجه این مسئله‌اند. در واقع، هیچ‌کس تا به حال آنقدر به اگوست نزدیک نبوده که متوجه شود زیر چهره‌ی غیرمعمولش، شخصیتی دوست‌داشتنی و مهربان دارد.
اما آگوست چگونه می‌تواند با بچه‌ها کنار بیاید؟ چگونه می‌تواند کاری کند تا مردم، به جای قیافه‌ی غیرعادی‌اش، خود واقعی او را ببینند، نه عیب و ایرادات صورتش را؟
ـ
فکر می‌کنم یکی از دلایلی که این کتاب و فیلم را دوست دارم، این است که شخصیت‌های قابل باوری دارد. همه‌ی شخصیت‌ها دغدغه‌هایی دارند، و اینکه نویسنده چند زاویه‌ی دید را ارائه می‌دهد و خود را تنها به آگوست محدود نکرده. ما با دیگر شخصیت‌ها هم همراه می‌شویم و متوجه می‌شویم که تنها آگوست نیست که قربانی بیماری‌اش شده. بلکه بقیه هم تحت تاثیر این موضوع هستند. البته برخی از زاویه‌های دید، همانند زاویه‌ دید جاستین، به نظرم چندان ضروری نبود و می‌شد داستان از دید فرد دیگری روایت شود. اما با این حال، باز هم کتاب شخصیت‌های خوب و دوست‌داشتنی‌ای داشت. مسائلی هم که به آنها پرداخته شده تنها محدود به بیماری آگی نمی‌شود، و ما در مورد مشکلات دیگر شخصیت‌ها هم می‌خوانیم. در مورد احساسات آنها و مشکلاتی که در کنار بیماری یکی از عزیزانشان (آگی) دارند، گفته شده است.
همچنین کتاب علیرغم اینکه در ظاهر حجمش زیاد است، بسیار خوش‌خوان است و می‌توانید آن را سه چهار روزه ـ و اگر کار دیگری نداشته باشید و سرعتتان هم زیاد باشد یکی دو روزه! - تمام کنید. این کتاب، چه برای کودک، چه برای نوجوان، چه برای بزرگسال، و در کل هر سنی، می‌تواند جذاب باشد. زیرا مفاهیم و درون‌مایه‌ی آن تنها به رده‌ی سنی نوجوان (علیرغم اینکه کتاب برای نوجوانان است) محدود نمی‌شود. احتمالا این کتاب را باز هم بخوانم. شاید چند سال دیگر!

در مورد ترجمه: ترجمه‌ی نشر افق واقعا خوب نبود. استفاده‌ی زیادی از علامت تعجب شده بود که به شخصه از دیدن این همه علامت تعجب کلافه می‌شدم،‌ چون به متن هم آسیب زده بود. معمولی‌ترین جملات و عبارات هم علامت تعجب داشتند. البته این مسئله چندان مهم نیست، با این حال، استفاده‌ی زیاد از یک علامت، گاهی اوقات باعث کلافگی خواننده می‌شود. بعد از آن هم برخی از کلمات به حالتی ایرانی درآمده‌اند. نمی‌دانم چطور این را بگویم، اما مثلا اسم فامیل مدیر مدرسه که شخصیتی فرعی نبود و در داستان نقش داشت، ترجمه شده بود. یا اینکه مکالمات به نحو عجیبی مثل مکالمات چند فرد ایرانی بود! بار اول که کتاب را خواندم این مسائل چندان در چشمم مهم نبودند و حتی متوجهشان

وقتی هم که فایل پی‌دی‌اف ترجمه‌ی انتشارات پیدایش از این کتاب را کمی در طاقچه خواندم، دیدم که در این ترجمه استفاده‌ی چندانی از علامت تعجب نشده و ترجمه هم بهتر و وفادارتر به متن اصلی است. در مورد دیگر ترجمه‌ها هم اطلاعی ندارم، ولی فکر می‌کنم ترجمه‌ی نشر پیدایش بهتر باشد.

•
      
629

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.