یادداشت homagharibi

homagharibi

homagharibi

1404/6/2

        مارسل امه در این کتاب ساده و بی پرده می‌نویسد. 
داستان ها با آدم های معمولی شروع می‌شوند، بدون زرق‌و‌برق و پیچیدگی، ولی درست در همان جایی که انتظار ندارید، گردش‌های ناگهانی داستان مثل تیغ بندِ دل‌ِ شما را پاره می‌کند. 
امه بدون تعارف و شعارزدگی، و بدون آنکه با حرف زدن و کندوکاوهای زیاد مخاطب خود را خسته کند، پرده از هیولاهای کوچک و ساکتی که زیر پوست شخصیت‌ها مخفی شده‌اند تا در زمان مناسب از میانه‌ی زخم ها و ضعف‌ها خود را نشان دهند، بر می‌دارد؛ و در تک تک داستان‌ها این تلنگر را صادقانه و هر لحظه بر ذهن ما فرود می‌آورد که این هیولاهای خفته می‌توانند در ما نیز آرمیده باشند و منتظر برای لحظه ای لغزش، غفلت و یا یک فروپاشی.
این انحطاط و سقوط گاهی با چه بهانه‌ها و کارهای ساده و کوچکی شروع می‌شود و ما را تا قعر گودال پایین می‌کشد.
شاید از بین ۷ داستان این کتاب، داستان ((لطف الهی)) برای من لطف دیگری داشت. نشان دادن این‌که یک گناه چطور تو را به گناه دیگری می‌کشاند و سبک شمردن آن چگونه می‌تواند ذره ذره وجود تو را بدون آنکه متوجه شوی در تاریکی غرق کند و خلوص و پاکی اعمالی را که عمری برای آن تلاش کرده‌ای، همچون کبریتی در جنگل به آتش فساد بکشد.
در طول خواندن کتاب بارها کتاب را بستم و نفس عمیق کشیدم تا مطالب را در ذهنم هضم کنم و در حالی که به ناکجا نگاه می‌کردم از خودم می‌پرسیدم: چه‌قدر جرأت دارم مانند قلم امه با گناهان و ضعف‌های خفته در روح‌ام روبه‌رو شوم؟ یا شاید دوست دارم در من پنهان بمانند بدون آنکه به آنها نگاه کنم ؟ نمیدانم. 
      
159

16

(0/1000)

نظرات

عالی👌🏻

1

بسیار عالی 
ادامه بدید 

1

عالی و تاثیر گذار 

1