یادداشت زاهده صالحان
1403/12/22
یکبار خواب دیدم که میخواهند جان یکی از عزیزانم را بگیرند، مگر آنکه کسی حاضر شود جانش را در عوض جان او فدا کند. یادم هست که بدون معطلی قدم پیش گذاشتم و گفتم که حاضرم جانم را در عوض زندگی عزیزترینم فدا نمایم. این کتاب من را به آن خواب برد. به آن لحظه ای که بالای سرم ایستاده بودند تا جانم را بگیرند و من گرچه از دنیای پس از مرگ و دستان خالی ام بیم داشتم اما ذره ای برای فدا کردن جانم پشیمان نبودم.
(0/1000)
Mika
1403/12/23
3