یادداشت نرگس بامری

        روزی که کتاب به دستم رسید و با لبخند شروع به خواندن کردم، نمیدانستم منتهای این لبخند اشک است و سوزِ دل...
نمیدانم من آدم احساساتی ای هستم یا مرگِ جوانانمان سوز دارد! قصه های ایران بوی خون می‌دهد...!
کم نداشته ایم و از دست نداده ایم یوسف،
تا سر بَرآریم در جهان، تا سربازهای انگلیسی و روسی و هندی و آلمانی در خیابان هایمان جولان ندهند و چادر از سر دخترانمان نکشند، ما یوسف ها و مجید ها و ملک رستم ها و فتوحی های زیادی به خاک سپرده ایم تا مردممان از قحطی در ییایند و سرودِ آزادگی در سرزمینمان نواخته شود،
ما یوسف کم نداشتیم و نخواهیم داشت، از عهد داریوش ها و کوروش ها تا چمران ها و آوینی ها و همت ها
بگیر تا رضایی نژادها و شهریاری‌ها ...
ما مردم ایران بسیار سووشون دیده ایم و بسیار در سوک سیاوش گریسته ایم و جامه دریده ایم ...
خاکِ سرزمین من تا ابد بوی لاله می‌دهد، لاله‌های روییده از خون یوسف هایی که شبانه و در خفا به خاک سپرده میشوند ...♡
      
238

51

(0/1000)

نظرات

درود و خداقوت
چه یادداشت زیبا، خواندنی و غمناکی بود. چقدر خوب اصل حرف را گفتید و آتش زیر خاکستر دلمان را با نسیمی، افروخته‌تر کردید.
کاش یادمان نرود، کسانی را که از جان و خانواده و زندگی و همه چیزشان گذشتند تا ما و ایرانِ جان، زنده و پاینده بمانیم! سپاس و مانا باشید. 💐🙏
1

3

متشکرم🙏
یادمان نمی‌رود، از یادرفتنی نیست چرا که خاکِ این سرزمین بارشادت و دلاوری عجین شده. 

2

احسنت، این سرزمین بوی رشادت‌های ملت می‌ده و خیانت‌های حکومت‌ها👏🏼👏🏼
1

3

بله بله، همینطوره 

0

احسنت 📗💚🌿🍏

1