یادداشت محمدرضا ایمانی

داستان و نقد داستان: گزیده، ترجمه، تالیف و مقدمه
        تصادف قطار*

«رفته رفته و گام به گام چیزی شبیه نظم برقرار شد؛ دولت، پدر ما، حضور و وقار خود را بازیافت.» ص 221


داستانی است نمادگرایانه که احتمالا یکی از خاطرات واقعی خود مان است. در این داستان مان در مقام نویسنده‌ای است که برای شرکت در کنفرانسی، سوار قطار میشود و از آنجا که روحیه اشراف منشانه هم دارد، از دبیرخانه کنفرانس تقاضای بلیط درجه یک میکند. در حین سوار شدن به قطار مردی اشرافی را میبیند که اطوار خاصی دارد و از قضا همسایه کوپه بغلی اوست. قطار در بین راه تصادف میکند و همه چیز بهم میریزد. بعد از انتظام امور، همه مسافران در واگن‌های همه‌گانی جا داده میشوند و قصه تمام.
همه چیز داستان عادی است منهای جمله صدر نوشته. این جمله که بعد از تصادف قطار آورده شده، نشان میدهد که گویی بحث بحث دولت است. در این داستان قطار نماد ملت صنعتی شده آلمان است که در مسیر پیشرفت، ناگهان تصادف یا جنگ بین الملل اول متوقفش میکند. بعد از بهم ریختگیِ بعد از تصادف و یا جنگ، قطار بعدی که نماد نظم جدید است همان جمهوری وایمار است. در اینجا مان صحنه زیبایی را به تصویر کشیده. قطار جدید به جای واگن‌های مجزا که به درجات یک و دو و ... تقسیم شده باشد، سال‌های همگانی دارد که همه مسافران را در هم جا می‌دهد. مان در صحنه آخر روایت می‌کند که آن اشراف زاده اول داستان، حالا در وضعیتی کمدی، در سالن همگانی نشسته و بلیط درجه یکش را در دست دارد ولی آن بلیط به هیچ دردش نمیخورد. این صحنه‌ای است به کنایه از سال‌های تورم شدید جمهوری وایمار که در آن اشراف طبقه خود را از دست دادند و علی رغم اینکه پول داشتند اما پولشان به دلیل تورم به هیچ دردشان نمی‌خورد.


* از کتاب حاضر فقط همین داستان رو که برای مان بود، خوندم و طبعا امتیازم هم برای همین داستان است.
** در داستان‌های مان اشراف نقش خاصی دارند. مان که خود یک رگ اشرافی دارد، همیشه نگاهی دوگانه به آنها دارد، به این ترتیب که جوری ادا و اطوار اشراف منشانه‌شان را توصیف میکند که حس انزجار در خواند ایجاد میکند و در عین حال با حسرت به از بین رفته این طبقه می‌نگرد.
      
149

16

(0/1000)

نظرات

جالب بود👌🏼
3

2

دو_سه سال پیش خونده بودم این داستان رو اما درکش نکرده بودم. خیلی تفسیر بومی داشت.
از آثار توماس مان چیزی مونده که نخوندین؟😅
@Mohamadrezaimani 

1

اره بابا. چنتا ترجمه ازش هست هنوز. ولی بیشتر داغ اونایی که ترجمه نشدن مونده رو دلم. مخصوصا یوسف و برادرانش.
@Behrooz1383 

1