یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1402/5/12
مسئلۀ ایران؛ مخدری بنام حرفِ گنده زدن! 0- اندکی حاشیه بگم بعد خلاصهای از این پژوهش را ارائه میدهم؛ وجوهی از تحقیق که برای من مهم بوده اند. حجمِ تالفیاتِ فارسی در فقره علتیابیِ عدم توسعه در ایران به قدری زیاد است که کنکاش در تمام این متون برای هیچ بنی بشری ممکن نیست. اما با یک استقراء مختصر، میتوان یکسری تالیفاتِ ذوقی و نه چندان جدی را در این حوزه مشخص کرد. نام نمیبرم، اما برایم سوال است چرا حجم پژوهشهای دقیق و موشکافانه آنگونه که باید نیست؟ چرا در بندِ کلیات افتاده ایم؟ تلنگر! 1- «پرسش از ریشهها» و «به پرسش کشیدنِ ریشهها» همیشه از وجوه جذابِ مطالعاتِ تاریخی است. این مهم، وقتی جذابتر میشود که سوژۀ تاریخیِ موردِ بررسی، اندیشهها و سیر آنها باشد. البته این جذابیت مانند دیگر هم سِنخهای خود آسیبهایی دارد؛ از جمله مطالعاتِ ذوقی با تعمیمهای شاذ. این فقرهی آخر در فضای مطالعات و نوشتههای فارسی بسیار یافت میشود. اگر اندیشههای مورد بررسی با مسئلۀ توسعه نیز ارتباط داشته باشند، وضعیت خرابتر هم میشود. با این مقدمه و طرحِ زمینِ بازی به معرفی کتابِ «مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری» میپردازم. همانطور که از نامِ کتاب مشخص است، وجه مسئلهمند تاریخ برای نویسندگان چیزی است بنام علم، به ویژه علم انسانی، و شناساییِ ریشههای آن در ایران. همین جا مشخص است که نویسندگان در بندِ یکسری کلیاتِ مخدرگونه نیفتاده اند. چرا مخدر؟ خب ساده است، هرکس دوست دارد تاریخ و فراز و نشیبهایش را در چند کلان گزاره جمع و جور کند. زحمت دارد حرف دقیق زدن. در بندِ جزئیات بودن بدین معنا نیست که نویسندگان برای خود کلان پروژهای تعریف نکرده باشند. به زعمِ نویسندگان این کتاب «تلاشی است آغازین، اولیه و ناکامل، در جستوجوی سرآغازهای علوم انسانیِ مدرن در ایران». 2- دارالفنون به عنوان نخستین نهاد «برای سازماندادن به تلاشهای متعدد در جهت ورود علوم غربی» به ایران، موردِ خوبی برای یافتن سرشاخههای علمِ انسانی است. ابراهیمِ توفیق و همکاران سعی میکنند با نظر به متونِ دستِ اول باقی مانده از این نخستین نهادِ علمی در ایران، مدخلی برای بحث از پیدایشِ علم انسانی پیدا کنند؛ اما این ره که میروند به ترکستان است. همانطور که میدانیم دارالفنون تلاشی بوده است در راستای تربیتِ حرفهای و فنی قشونِ دولتی و سامان دادن به نیروی نظامی ایران که در نگاهِ نخست نمیتوان با نظر به این نهاد، مختصات پیدایشِ علم انسانی را یافت. طبقِ روایتِ کتاب، دارالفنون، واکنشی بوده است نسبت به شکستهای نظامیِ ایران. به علتِ شان نزول و ماهیتِ دارالفنون، رشتههای مرتبط با علوم انسانی در کانون نبوده است. یعنی فلسفه، ادبیات و دیگر رشتههایی که از ایشان نمیتوان پاسخِ سریعی برای عقبماندگیهای نظامی یافت در دارالفنون اهمیت نداشته است. البته اهمیت دادن به آگاهیِ تاریخی در دارالفنون، فهمِ ژئوپلتیکگونه از جغرافی و اهمیت «دیپلوماسی»، زایش نوعی علوم انسانیِ کاربردی را در دارالفنون نمایندگی میکند. اما شاید وجه شکستِ این پروژهی تحقیقی برای نویسندگان این بوده است که نتوانسته اند سر رشتۀ پیدایش علوم انسانی مدرن در ایران را به دارالفنون برسانند. این مهم است که پژوهشگران بدون ترس، واقعیات تاریخی را دیده اند ولو اینکه در دفاع از فرضیه ایشان نباشد. البته همچنان در متنِ کتاب برداشتها و نکتهسنجیهایی است که در کمتر پژوهشی میتوان مانندش را یافت. 3- پس از این شرحِ مختصر از وضعیت کتاب، خوب است به برخی از مفادِ اساسی آن پردخته شود. کتاب تلاش میکند با چند تَشَر و نکتهسنجی زمینِ بازی را مشخص کند. برداشتِ عدهای بر این بوده است که دارالفنون همانا سرآغاز پروژه علم مدرن در ایران بوده است؛ گویی که دارلفنون خود پروژهای از پیش طراحی شده با منطقِ درونیِ همگنی است. دارالفنون به عنوان نهادی برای سازماندادن به تلاشهای متعدد برای ورود علوم غربی به ایران، تلاشی است ناظر به شرایطِ تاریخی و محدودیتهای خود که تغییر شکلهایی را پذیرا بوده است. در ادامه نویسندگان نشان میدهند در میان اصحابِ اصلیِ دارالفنون هم تکصدایی حکمفرما نبوده است. انصاریِ کاشانی، با تاثیرپذیری از روایتهای شرقشناسانهی آن دوران فرهنگِ ایران را در تقابل با علم مدرن و توسعه میداند. از سمت دیگر افرادی مانند نجمالدوله و اعتماد السلطنه اند که در بسترِ زمانه خود، ستیز معناداری میان علوم و سنت نمیدیدند.روایتی دیگر، روایت عقلانیتِ فنی است که ملکم خان نماینده آن است. جالب است که این سه برداشت از علم در دوران مورد بحث(عهد ناصری با پس و پیشِ کم) همچنان وارد ستیز و رابطه آنتاگونیستی با یکدیگر نشده بودند و در سه کانون متفاوت به گسترش خود ادامه میدادند. 4- یکی از ایدههای اساسی نویسندگان در نقدِ برخی پژوهشهای تاریخی در ایران این است گاهی اوقات «زمانپریشی Anachronism» کاری میکند محققین گذشته را در آینۀ حال بفهمند (اولین بار این نقد مهم را از دکتر گمینی در پادکست تاریخ علم و اندیشه، شنیدم). البته شاید گریزی نیست و اصلا بد نباشد که با نگاه به تاریخ بخواهیم جوابِ سوالاتِ حال را پیدا کنیم، اما زمانپریشی مفرط کاری میکند اثر از بیطرفی علمی فاصله بگیرد و تحقیق تبدیل نوعی از مصادره به مطلوبِ بسط یافته شود! نقدی دیگر نگاه سوژه محور به تاریخ است که در برخی پژوهشها و قضاوتها نسبت به دارالفنون مشاهده میشود. برخی افراد با فروکاستن شرایطِ دارالفنون به دوگانههایی مثل مصلحانِ علم دوست/سنتگرایانِ ضدعلم و تلاش در نیتخوانیِ کنگشران، کاری میکنند که به تصویری کاریکاتوگونه از اتمسفر آن دوران برسیم. 5- یک اِلِمانِ اساسی در این پژوهشاین بود که نویسندگان خود را مبحوس در زندانِ اندیشهها نکرده بودند و تلاش میکردند حتی وقتی که از اندیشههای صرف حرف میزنند سعی کنند تاثیرِ آن اندیشهها در شرایطِ تاریخی ایران را شرح دهند. به قولی در بندِ اندیشهها نبودند و سعی میکردند دارالفنون، اساتید، روسا و دانشآموختگان آن را به عنوانِ نیروهایی تاثیرگذار در تاریخ فهم کنند؛ آن هم نه تاثیری مطلق، بلکه تاثیری تاجای ممکن واقعی و ملموس. به زبانِ فوکو، نویسندگان تلاش کرده اند منظومهای از دانش-قدرت تشکیل دهند تا بتوانند به صورتِ تاریخی تاثیر دارالفنون را مشخص کنند. 6- اخیرا که اندکی بیشتر با ابراهیم توفیق آشنا شده ام فهمیدم که دغدغۀ مسائل ایران را داشتن برای توفیق بسیار مهم است. تاکید روی این وجه از توفیق را در کتاب «سفر نظریهها» از عباس کاظمی دیدم. 7- در نهایت شاید بتوان از این متن سوالی کرد که چرا نویسندگان سراغِ سفرنامههای خارجیِ آن دوران نرفته اند؟ چون طبقِ متنِ کتاب تعدادِ زیادی استادِ خارجی به دارالفنون آمده اند و بعیده است چیزی ننوشته باشند، مخصوصا اینکه تصویر نویسندگان از دارالفنون نهادی در راستای تربیتِ تکنسین است و سفرنامههای مشهور مورگان شوستر و آرتور میلسپو در بسترِ یک تکنسین خارجی نوشته شده است. البته شاید این بررسی خود پژوهشی دیگری را میطلبد. پسنوشت: در ضمن برای آشناییِ مختصر با تاریخِ دانشگاه در ایران، ارائۀ «ما و دانشگاه» با موضوع «نگاهی به تاسیس دانشگاه در ایران؛ اهداف، انگیزه ها و معضلات آن» توسط یاسر خوشنویس در کانون اندیشۀ جوان پیشنهاد میشود. در تلگرام سرچ کنید پیداش میکنید.
(0/1000)
نظرات
1402/5/12
یاسر خوشنویس یه جلسه فکر میکنم با کانون اندیشه داشت و اونجا توضیح میداد که اصن قضیه دارالفنون به این پیچیدگی که پژوهشگرا گفتن نبوده، بلکه فقط بحث عقب ماندگی نظامی ایران بوده که باید جبران میشده. جلسه خوبی بود. گوش کنی خوبه
2
0
1402/5/15
این جلسه یاسر خوشنویس را شنیدم، عالی بود واقعا. بسیار آموختم ازش. تفسیرم از این کتاب را هم تلطیف کرد. یعنی الان که نگاه میکنم نویسندههای این کتاب اتفاقا خیلی سعی کرده بودند دارالفنون را در جای درستِ خودش بنشانند نه جایگاهی زیادی والا!
0
1402/5/12
و علیکم السلام، الحمدلله که به مذاقِ شما خوش افتاده و امیدوارم مفید هم بوده باشه.
0
1402/5/12
درود و سپاس؛ پست جالبی بود و لذت بردم. اما یک نکته، فکر می کنم ما نه در گذشته و نه امروز، آنچنان که باید به هر بخش از علوم اهمیت درخورِ آن را نمی دهیم! مانا و نویسا باشید.
1
0
1402/5/12
مخلصیم. واقعا خوشحالم این متن خوانده شده و مرادِ طبع افتاده. بله بله کاملا موافق هستم، متأسفانه دریافتِ کاریکاتورگونهای از علم و جهانش داشتیم همیشه. حالا لزوما علوم انسانی هم مظلوم نیست، علوم پایه در مقابلِ رشتههای مهندسی، این هم طبقِ دریافتِ خامِ من یکی از مهمترین علل ضعف آکادمی در ایران است.
0
سید امیرحسین هاشمی
1402/5/12
0