یادداشت فاطمه معروفی

آخرین روز یک محکوم به اعدام
        «آخرین روز یک محکوم به اعدام» از اون کتاب‌هایی بود که با تموم شدنش نتونستم راحت رهاش کنم و قطعا قراره اگر از این به بعد حکم اعدامی رو میشنوم راحت از کنار قضیه رد نشم. داستان از زبان مردی روایت می‌شه که به مرگ محکوم شده و لحظه به لحظه انتظار اعدام رو می‌کشه. انگار داری باهاش قدم به قدم به سمت چوبه دار می‌ری. از ترس، ناامیدی و امیدهای کوچیکش می‌گه، از اینکه حتی یه پرنده رو تو آسمون می‌بینه و برای یه لحظه فکر می‌کنه شاید نجات پیدا کنه.
این کتاب یه اعتراض بزرگه به مجازات اعدام. ویکتور هوگو نمی‌گه این مرد بی‌گناهه یا گناهکاره، چون اصلاً مهم نیست. چیزی که می‌خواد نشون بده، درد روانی و عذابیه که محکوم به مرگ می‌کشه. اینکه چطور زندگی ازش گرفته می‌شه، حتی قبل از اینکه چوبه دار بهش برسه.
یه چیزی که توی داستان جالب بود، پایان بازش بود. هوگو هیچ‌وقت نمی‌گه واقعاً چه اتفاقی افتاد. این ابهام، فکر آدم رو بیشتر درگیر می‌کنه. اعدام شد؟ فرار کرد؟ یا همه چیز فقط یه تخیل بود؟ هر جوابی که به ذهنت برسه، باز هم حس خفگی و سنگینی داستان رو نمی‌تونه کم کنه.
از نظر ادبی، هوگو مثل همیشه بی‌نظیره. نوشته‌هاش ساده‌ است، ولی تا عمق قلب آدم نفوذ می‌کنه. بدون اینکه مستقیم بگه اعدام بده، تو رو می‌بره تو ذهن یه محکوم تا خودت حس کنی این مجازات چقدر غیرانسانیه.
این کتاب برای کسایی که به حقوق بشر علاقه دارن یا دنبال داستان‌هایی هستن که عمیق و تأثیرگذار باشه، یه انتخاب عالیه. فقط باید بدونی که بعد از خوندنش، یه مدت فکر و ذهنت مشغول می‌مونه. این اثر یه تلنگر بزرگه که بگه زندگی، حتی زندگی کسی که اشتباه کرده، ارزشمندتر از اونه که به راحتی ازش گرفته بشه
      
582

39

(0/1000)

نظرات

مهران م

مهران م

1403/10/22

با جمله ی آخرتون به مشکل میخورم
مجازات جایگزین چی میتونه باشه واسه همچین آدمهایی؟
همیشه پیش خودمون فک میکنیم که مجازات قتل هم نباید اعدام باشه .ولی همیشه به خودم میگم اگه خودم بخوام یکروز تصمیم بگیرم چی؟در مقام حرف ساده میگم آره مخالفم ولی در مقام عمل میتونم؟اگه اعدام بده پس برای تمام جنایتکارانی تاریخ هم بد باید باشه.ولی همیشه میبینم مردم خودمون برای اعدام آدمهایی که در این سالها  جوانهای مارو نابود کردند لحظه شماری میکنن.
صحبتم  طولانی شد ببخشید..
2

0

بنظرم حبس ابد خیلی عذاب اورتر از اعدامه و از یه جنبه‌هایی هم بهتره، اعدام یک لحظه‌اس و تموم میشه ولی کسی که حبس ابد میگیره هم جزای کارش رو با بهای بیشتری میده، اینکه میبینه هر روز عمرش داره میره و کاری نمیتونه بکنه و هم اعدام نشده! خیلی راحت میشه به عنوان نیروی کار استفاده کرد از زندانیان توی خیلی از موارد و از لحاظ اقتصادی هم بیشتر ب نفع یک کشوره تا گرفتن جون اون ادم، خدایی حبس ابد بهتر از گرفتن جون یه ادم نیست؟ 

1

اگر این حکم یه روزی دست من باشه شاید اون ادم رو تا پای چوبه‌ی دار ببرم ولی در لحظه‌ی اخر نظرم رو عوض میکنم برای اینکه اون ادم قدر زندگیشو بدونه و شاید همون جوونه‌ی امید خیلی چیزها رو عوض کنه لااقل یه ارزشی بهش بده 

1

مهران م

مهران م

1403/10/22

خب با این نظراتتون موافقم..پس جمله ی آخر به این صورت در میاد که زندگی ارزشمند تر از اونه که به راحتی ازش گرفته بشه بدون اینکه  درسی به اون شخص داده بشه و یا زندگی جنایتکار  در خدمت بقیه مردم قرار بگیره
👍👍👍👍👍

1

شهید مطهری راجع به این موضوع حق زندگی و اینا تو کتاب آشنایی با قرآن ۶ اینطوری میگه:
[اخیراً] به نام «حقوق بشر» حرفهای مفت بی‌‏اساسی- که درست فکر نکرده‌اند- می‌گویند که بشر فی ‏حد ذاته قطع نظر از دین و مذهب حقوقی دارد. (اینجا باید گفت خدا پدر مارکسیست‌ها را بیامرزد که آنها این حرفها را به کلی نفی کرده‌اند.) می‌گوییم منشأ این حقوق چیست؟ چرا بشر چنین حقوقی دارد؟ این حقوق را چه کسی قرار داده و از کجاست؟ چرا بشر چنین حقوقی دارد و اسب این حقوق را ندارد؟ آیا طرحی در عالم هست که چه برای چیست؟ یعنی آیا در باطن عالم یک پیوستگی در کار است و آن این است که اگر انسانی در عالم خلق شده و مواهبی به نام‏ محصول، زراعت، میوه، پوشیدنی‌ها و خوردنی‌ها در عالم هست، اینها برای انسان خلق شده؟ حرف درستی است. 
4

0

(وَالْارْضَ وَضَعَها لِلْانام‏ [1] زمین را برای همه مردم قرار داد). ولی اساس حرف تو این است که اصلًا پیدایش زمین به علت یک تصادف بود، پیدایش حیات در روی زمین هم به علت یک تصادف دیگر بود، انسان هم در اثر یک تنازع بقای خونین به وجود آمد؛ در اثر جنگهای بی‌رحمانه‌‏ای که نسلهای حیوانات با یکدیگر کردند، یکی از نسلها شده انسان. یکدیگر راخورده‌اند و به حقوق یکدیگر تجاوز کرده‌اند، مثل میلیونها کرمی که در یک حوض بوده‌اند، کرمهای بزرگتر کوچکترها را خورده‌اند؛ خوردند و خوردند تا آخر یک کرم بزرگ باقی ماند. آن وقت انسانی که طبق فلسفه تو این ‏جور در روی زمین به وجود آمده، به اینجا که رسیده یکمرتبه صاحب حق شد؟ از کجا صاحب حق شد؟ اصلًا حق بشریت دیگر معنی ندارد.
اما اگر حق معنی دارد- که واقعاً هم معنی دارد- این بر اساس اصل علت غایی است یعنی این رابطه که «این اشیاء برای انسان آفریده شده است». پس انسان هم برای یک حقیقت عالی‌تر و متعالی‏‌تر آفریده شده است. 

0

وقتی که انسان برای یک حقیقت عالی‌تر و متعالی‏‌تر آفریده شده است، آن حقیقت از انسان مقدس‌تر است.
انسان قداست خودش را به اعتبار انسانیت کسب می‌کند. ما همیشه این حرف را گفته‌ایم؛ وقتی که شما می‌گویید انسان شرافت دارد، می‌گوییم کدام انسان؟ انسان زیست‌‏شناسی؟ از نظر زیست‏‌شناسی که جانی‌‏ترین انسانها با شریف‏‌ترین انسانها فرق نمی‌کند. مثال از مسلمان‌ها نمی‌آوریم. از نظر زیست‏‌شناسی موسی چومبه با لومومبا هیچ فرق نمی‌کند، هیچ شرافتی آقای لومومبا بر آقای موسی چومبه ندارد، یعنی نمی‌شود گفت [چون] مثلًا گروه خون این از گروه خون او بهتر است یا شکل این از شکل او زیباتر است [این بر او شرافت دارد.] این که ملاکش نیست؛ ملاک مسائل دیگری است که شما آنها را «معیارهای انسانیت» می‌‏نامید. پس انسانیت‏ مافوق انسان است، یعنی هر انسانی انسان بالقوه است، و انسان بالفعل آن است که آن ارزشهای انسانی در او رشد و کمال پیدا کرده است. پس هدفْ آن ارزشهای متعالی انسانی است. این است که انسان فدای ایمان می‌شود، فدای اخلاق می‌شود و فدای ارزشهای انسانی می‌شود.
@S_naziri78 

0

بنابراین در زمینه امر خدا و اراده خدا- که امر خدا و اراده خدا همچیزی جز سعادت بشریت نیست- دیگر حقی در مقابل آن پیدا نمی‌شود که کسی بگوید من به دلیل اینکه فقط یک انسان زیست‏‌شناسی هستم و یک سر و دو گوش دارم حقی دارم و این حق من به هیچ وسیله‌ای قابل سلب نیست. خیر، چنین چیزی نیست، حق مال تو نیست، مال انسانیت است. تو تا در مسیر انسانیت باشی ذی‌حق هستی، از این مسیر که خارج شدی حقی به هیچ چیز نداری حتی به جان خودت. این است که قرآن می‌گوید: «ما افاءَ اللهُ عَلی‏ رَسولِهِ‏» آنچه را که خدا برگرداند؛ یعنی بی‏‌جهت پیش اینها بود. اصلًا مالکیت برایشان قائل نیست، با کمال صراحت.
@S_naziri78 

0