یادداشت ریحانه نوری
1404/4/4
این کتاب را شاید دو سال پیش خواندم شاید هم بیشتر اما حالا میخواهم درباره اش یادداشت بنویسم. کتاب در حقیقت پایان نامه نویسنده است. پایان نامه دانشجوی معماری درباره خانه های دوره گذار تهران. از آن دست خانه ها که حس خاطرات ناب کودکی دارند. در این ناداستان، ما با خانه به عنوان یک عضو بی جان روبه رو نیستیم. خانه در این روایت روح دارد و میشود آن را با مفاهیمی انسانی معنا کرد. در این لحظه که دارم این یادداشت را مینویسم یعنی 4.4.4 دو هفته است که مدام یاد این کتاب می افتم. دو هفته ای که خانه برایم معنای جدیدی پیدا کرده. خانه انگار عضوی دیگر از خانواده ماست. این دو هفته شاید بیشتر از همیشه خانگی بوده ام. خانگی به معنای مهری که به خانه داری و دوست داری آن را با تمام جزئیات و آدم های آن حفظ کنی. خانه مان انگار عضوی از خانواده بود که دلم نمیخواست تنهایش بگذارم و البته که او هم تکیه گاهم بود. مفهوم خانه به دور از هرگونه تزئینات دیگر، مفهوم غریبی است که فقط برای ساکنین آن خانه قابل درک است. نمیدانم چرا یاد تیتراژ انیمیشن (خانه ما) افتادم؛ آنجا که کل خانواده خمیری شکل داد میزدند: خانه ما کوچک است اما یک جای کوچک... و من چقدر این خانگی بودن این انیمیشن با این قدمت (البته که خیلی هم پیر نشدم) را دوست داشتم. داشتم فکر میکردم هر جنگی حتی اگر عضوی از خانواده را نگیرد، اگر این عضو علی البدل یعنی خانه را ویران کند (فارغ از هر گونه خسارت مالی) سوگی به اندازه خراب شدن خاطرات یک عمر را دارد. مجله ناداستان، در جلد "خانه" روایتی درباره آدم هایی است که خانه شان را در جنگ رها کردند و رفتند تا چند هفته بعد بیایند و آن چند هفته شد هشت سال... آن روایت ها هم فوق العاده بودند و البته تکان دهنده. در جنگ اما علاوه بر خانه با آن مفهوم عام، با خانه بزرگ تری مواجه هستیم که برای حفظش یک ملت در تلاش اند و انگار مثل همان کاراکترهای خمیری شکل در آخر کار فریاد میزنند: خانه مان را با هم میسازیم...( وطن را میگویم ...) همین دیگر همین خانه تان همیشه سبز 🌱 پ. ن: وقتی بهخوان محدودیت پست داره مجبورم از این قابلیت استفاده کنم:)
(0/1000)
نظرات
1404/4/5
این چند روز اخیر واژهی "خانه" برای من دچار تحول شد. انگار معنای دیگری پیدا کرده. معنایی والاتر از یک چهاردیواری برای گذران زندگی..
1
1
ریحانه نوری
1404/4/4
0