یادداشت امیر کوهی
1404/7/6 - 10:50
کشف ناشناخته ها وقتی برمیگردم و به این مجموعه داستان نگاه میکنم اولین و مهمترین کلمه ای که به ذهنم میرسد "تازگی" است. یا بدیع و بکر و نو و هر مترادف دیگری برای این کلمه. امیدوارم بتوانم در ادامه شرحش دهم. بگذارید از اینجا شروع کنم: همزمان با این اثر، مجموعه داستان "مترجم درد ها" که احتمالا معرف حضور بیشترتان است را میخواندم و شاید کلمهی "تازگی" از این همزمانی حاصل شده. این را بگویم که ابدا قصد مقایسه این دو کتاب را ندارم و اصلا هرکدام فضا و سبک و موضوعات مختلف خود را دارند و قابل مقایسه نیستند. من فقط روی داستان کوتاه بودن این دو درنگ میکنم. چه میشود که در قالبی مشترک آثار چند نفر خوانده میشود و چندی دیگر (آن هم در همان کیفیت و گاهی بهتر) نه؟ باز هم میگویم اصلا هدفم کوچک کردن آن مجموعه داستان شناخته شده (نه در ایران بلکه در جهان) که اتفاقا مجموعه داستان بسیار خوبیست نیست. تنها این مسئله را دارم که ما خونندگان دست به کشف ناشناخته ها نمیزنیم. ارزش اثر را تنها تحسین جهانی و چاپ های متعدد مشخص نمیکند بلکه مخاطب باید ارزش گذاری کند. یکی از عوامل مهجور ماندن این آثار باکیفیت شاید به جغرافیا بازگردد. بسیاری شاید حتی ندانیم اقلیم های متفاوت گنجینه های ادبی بسیاری دارند. شاید انتظار نداشته باشیم یک مجموعه داستان کوتاه از نویسندهی جوانِ ترکیهای به اندازهی نویسندگان دیگر عالی باشد ولی باور کنید این یکی هست! این "تازگی" که گفتم در تک تکِ داستان های این مجموعه نیز نمود دارند. نویسنده در هر یک از داستان ها به شیوه ای "نو" بودن را به کار میگیرد. گاهی در گفتمان روایت، گاهی در موضوع و گاه در هردو. قلمش در شرح جزئیات فوقالعاده است. حتی موضوعی تکراری را با بیان جزئیاتی بدیع به تجربهای "تازه" تبدیل میکند. سه داستان اول (سومی فقط یک صفحه است!) روایت یک قصه از زاویه های متفاوت است و از خلالِ همین زوایا خواننده را دچار کشف و لذت ادبی میکند حالا پرداخت خودِ داستان ها که عالی است به کنار. در داستان "دیار عموراسم های بی پایان" با یک نوع شکستن دیوار چهارم و طنز تلخی بی نظیر باز هم تجربهی تازه را نصیب خواننده میکند. در "رنگانه" یک بازیگوشیِ خلاقانه به کار میگیرد و در " سه بار مردن سارایلی" با موضوعی به شدت بکر و پرداختی فکر شده به قدرت نمایی ادامه میدهد. (از نبوغش در این داستان واقعا حیرت میکنید) در " دو اتاق..." و " زنگ های طولانی..." نیز با پس و پیش کردن زمانی زیرکانه مطلوب دلِ نویسنده و خواننده را حاصل میشود. داستان آخری هم همانی است که اشاره کردم داستانی تکراری اما با جزئیاتی بکر. آن وسط فقط یک داستان بود که راستش نفهمیدم چه شد! همه میدانیم که بعید است دیگر نویسندگان هم عصرِ ما قله های شاهکارهای ادبی را فتح کنند ( هرچند معدود نویسندگانی هستند که تلاشی میکنند) و ما از این صداهای جوان و تازه همین "تازگی" در روایت را میخواهیم زیرا که ادبیات انعطاف پذیری بسیاری دارد. شما نیز از کشف این غار نترسید که اگرچه معدنی پر از طلا نیست اما قطعا بیش از چند گِرَم دستتان را میگیرد!
(0/1000)
نظرات
1404/7/6 - 11:28
عالی واقعا جای خوشحالیه یکی یادداشت نوشت برای این کتاب امیدوارم منم بتونم بنویسم وقتی تمومش کردم.
4
1
1404/7/6 - 11:33
تمثیل جالبی بود. مشتاق خوندن آبلوموف شدم!😁 امیدوارم بتونم بنویسم، جهت دیده شدنِ هر چه بیشتر این اثر شایسته. @aamiralferd
1
1404/7/8 - 18:52
آقا عالی زیبا نوشتید من هم تو فکرش هستم که بنویسم چون خیلی دوستش دارم
2
1
1404/7/8 - 19:56
خیلی ممنون که مطالعه کردید. امیدوارم به زودی یادداشت شما رو هم بخونیم و لذت ببریم.
1
1404/7/8 - 22:03
انشاءالله بتونم یه یادداشت درخور بنویسم ولی محتوای خاصی نیست تو ذهنم. @aamiralferd
2
امیر کوهی
1404/7/6 - 11:31
1