یادداشت نرگس خالقی
5 ساعت پیش
الکساندر ایسایویچ سولژنیتسین! پدرم درآمد تا اسمتان را بنویسم، اما کتابتان شاهکار بود! واقعیتش اصلا فکر نمیکردم نویسندهی روسی ناشناختهای _ البته شاید برای من _ داستانی اعجوبه خلق کرده باشد. کتاب را به پیشنهاد آقای میلاد نوذری، استاد و مغز رمان خواندم. قطعا اگر فرد دیگری معرفی میکرد سراغ کتابی که عنوانش را هم علاوه بر اسم نویسندهاش نشنیده بودم نمیرفتم. تمام کتاب یک فصل است. صد و هشتاد و چهار صفحه یک روز است. اما این به معنی کسلکننده بودن و نشاندادن روزمرگیها نیست. میشود لاجرعه سر کشیدش. البته شاید برای زندانیانِ اردوگاههای کار اجباریِ شوروی روتین باشد، اما برای من که از استالین فقط سیبیلش را دیدهام پر از شگفتی بود. سولژنیتسین، بدون مستقیمگویی، بدون سخنرانی و افاضهی فضل، کینهی استالین را تا اعماق قلب خواننده رسوخ میدهد. روزمرهی ایوان دنیسوویچ فاجعهبار است. اما اتفاقا این فاجعه، روزِ اقبال و خوششانسی شوخوف یا همان ایوان دنیسوویچ است. پایان بندی هم شاهکار است. استفاده از قضاوت آدمها از خودشان، زمانی که سر روی بالش میگذارند، پایانبندی خلاقانهی نویسنده است. کتاب غم دارد اما امید آن گوشهکنارها پرسه میزند. شاید چون استالین نیست، کمونیستها رفتهاند و ما خوشحالیم.
(0/1000)
سجاد
4 ساعت پیش
1