فاطمه روحی

تاریخ عضویت:

مرداد 1402

فاطمه روحی

@fatemeh.roohi

316 دنبال شده

350 دنبال کننده

                
دوستدار تاریخ ، 
ادبیات بزرگسال و کودک🤍
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
           داستانی که به طور مستقل حوادث ش  در سیستان و بلوچستان امروزی گذشته باشه، نخونده بودم. 

کتاب «به وقت بودن» به قلم «جلیل سامان» به تنهایی  باعث شد بدون اینکه  از قبل سفری به سیستان و بلوچستان داشته باشم،  مردم این استان محروم، اداب و رسوم، فرهنگ، وضع معیشت و ... این استان رو ملموس تر درک کنم. 

  همه توصیفات  از منطقه و تحلیل شخصیت های کتاب به اندازه بود. شخصیت ها تقریبا خاکستری بودند و به هر کدوم به نوعی حق میدادی،  ادم های این قصه هر کدوم قربانی شرایطی شده شده بودند و تقریبا هیچ کدوم در به وجود اومدن اون شرایط نقشی نداشتند.

حرف بعضی از شخصیت ها بدون اینکه گل درشت باشه به جان ادمی می نشست. نه ادم ها زیاد حرف میزدند که خسته ات کنند و نه کم حرف می زدند که خوندن ازشون تو ذوق ات بخوره

 کتاب   پایان بازی داشت و من حتی این ویژگی کتاب رو هم دوست داشتم، چون در خیالاتم جان محمد به همه اون چیزهایی که می خواسته میرسه. 

البته بعد از  تموم کردن کتاب به نوعی  برای همه شون ناراحت بودم و تا چند روز  در مورد این شخصیت ها با خودم حرف می زدم و غصه  می خوردم. 

درسته که  جان محمد، مائده،  دشتی و..  همه ساخته و پرداخته ذهن نویسنده بودن، ولی غم نان و فقر و کمبودهایی که مردم بلوچ از سر  گذروندن و می  گذرونن که در حقیقت وجود داشته و داره. 

بعد از خوندن کتاب بیشتر درک میکنم که چرا اجازه اکران فیلم داده نشده و اقای سامان قصه فیلم رو در قالب رمان به چاپ رسونده.

(همیشه که  نباید دنبال قصه های عجیب و غریب و جملات  خیلی فلسفی باشیم تا امتیاز کامل به کتاب بدیم.) 
      

38

        تا حالا همچین کتاب جالب و تازه ای در مورد جنگ هشت ساله نخونده بودم. 

احتمالا هیچ کتابی شبیه به این کتاب  در مورد  جنگ ایران و عراق چاپ نشده. 
 کتاب هایی در این ژانر  به طور معمول در قالب   زندگی نامه  نوشته  و چاپ میشن. 
 نویسنده از  خاطرات دوستان،اعضای خانواده،همکار رزمنده شهید و.. کمک می گیره و  کتاب چاپ میشه.
 بعضی موقع ها هم خود  رزمنده (جانباز و..) یا اطرافیان ایشون  دست به  بازگویی خاطرات خودشون میزنند و  یا کتاب های  این بخش از تاریخ ایران  در بعد سیاسی_نظامی نوشته میشه. 

ولی این کتاب خیلی متفاوته. 
 چون رزمنده ای شروع  به بازگویی خاطرات خودش  میکنه که فقط رزمنده جنگی نیست، بلکه مسئولیت بازجویی روانی از نیروهای بعثی رو به عهده گرفته.
 موضوعی که  خیلی کم  در موردش حرف زده شده. 
در تفکر عمومی جامعه ایرانی،  ما  فقط از  اسرای ایرانی حرف میزنیم و این آزادگان هستند که مستقیم و غیر مستقیم از سرگذشت خودشون به ما اطلاعات میدن، در حالی که در این کتاب ما با اسرای عراقی رو به رو هستیم. 

این  کتاب ما رو  با روش  بازجویی روانی اشنا میکنه.  
اینکه اصلا بازجویی روانی چه تعریفی داره، چطور این بازجویی انجام میشه، برای این کار فرد باید چه مهارت هایی رو کسب کنه، باید چه اطلاعاتی  از   شرایط سیاسی، اجتماعی، قومی، فرهنگی، نظامی و...  نیروهای عراقی/اسرای غیر ایرانی  داشته باشه تا بتونه ازشون داده های مهم  کسب کنه و... 

این داده ها هم برای شناخت جامعه و فرهنگ عراق،هم برای عملیات های بعدی ایران که در مقابل عراق  موفقیت امیز باشند،  هم برای امار از تکنیک های جنگی و... حتی برای  تغییر تفکرات جهانی نسبت به ایران  جنگ زده در مقایسه و مقابله با رسانه هایی که اخبار جعلی رو به رزمنده ها و مردم ایران نسبت میدادند و...مهم و حیاتی بوده.

یکی از نکاتی که کتاب رو گیرا کرده، انتقاد رزمنده به  برخی  از  همکاران خودش در عدم   مسئولیت پذیر کامل،تحت تاثیر احساسات در شرایط خاص بودن،  عدم تلاش برای به روز رسانی اطلاعات و... که  در کمال صداقت و بدون رودربایستی  نوشته شده. 
 
  

      

25

         کتاب« رویای نیمه شب» رو احتمالا دو یا سه سال پیش خونده م. 

از کتاب تعریف شده بود،  تیزرش ساخته شده  و تیراژ کتاب بالا بود و...   همه این عوامل سبب شد  تا من هم این کتاب رو بخونم. 
اما روند داستان و پایانش به شدت تو ذوقم زد.  از دلایل تو ذوق خوردن اون هم  بگذریم که یادداشتش تو همین بهخوان موجوده. 

می رسیم به این کتاب 
بعد از تجربه ناخوشی که با اون کتاب داشتم، دیگه دوست نداشتم حالا حالا ها از «مظفر سالاری»  کتابی بخونم ولی از این کتابش هم خیلی تعریف شده بود. 
بهتره بگم که از شخصیت واقعی و حقیقی «گوهر شب چراغ» بیشتر از قلم نویسنده تعریف شده بود .
همین  عامل هم سبب شد که من  بخوام این کتاب رو  بخونم.
احتمالا  کتابی که  بر گرفته از زندگی  یک عالم  باشه، درس های زیادی برای من خواننده داره.

کتاب کم حجمی که تو یک روز تموم میشه
اما من  دلم نمی خواست که سریع تمومش کنم
دوست داشتم چند روزی با« حاج شیخ» زندگی کنم .

از خوندن کتاب هم  راضی ام با این حال  یک سری  مشکلاتی با کتاب دارم!

۱.نویسنده کتاب رو جذاب شروع کرده.  زندگی غلامرضا  از نوجوانی  شروع شده ، داستان هایی گفته میشه از اینکه چطور خانواده رو راضی می کنه  وارد حوزه بشه، ادامه درس رو تو اصفهان و بعد  نجف بگذرونه...  که همه باعث گیرایی کتاب شدند.  نویسنده وسط این درس خوندن ها تو نجف تصمیم می گیره  یک پرش بلند مدت از جوانی به دوره  میانسالی و  بعد پیری عالم داشته باشه.
 درسته  که محتوا از کتاب دیگری وام گرفته شده و شاید در اون کتاب هم  اطلاعاتی  از دوره جوانی شیخ داده نشده با این حال دوست داشتم  از روزهای نزدیک به مرگ و حتی روز مرگ شیخ هم داستان هایی نقل بشه.
به احتمال زیاد  داستان های گفتنی از روزهای اخر زندگی ایشون موجوده 
اطلاعاتی که می تونه از طریق خانواده  به  نسل های بعد از خود رسیده باشه. 

۲.خواننده در داستان های اولیه  با غلامرضا  نوجوان و بعد جوان رو به رو میشه و فکر نمی کنم به یک نوجوان و بعد طلبه جوان «شیخ»  گفته باشند، در حالی که  تو کل کتاب به غیر از خانواده عالم، همه به ایشون شیخ/حاج شیخ می گفتند.
 
۳.اعتراف می کنم این کتاب رو دوست داشتم. 
 سیر  زندگی  عالم دینی «حاج  شیخ غلامرضا  یزدی»   خواندنی و خوشایند بود.  
      

44

28

        احتمالا وقتی  اسم «انقلاب کمونیستی» و به طور کلی کشور« کمونیستی چین» رو می شنویم،  اسم رهبر این انقلاب یعنی «مائو»  به ذهن ما خطور می کنه.

غالبا وقتی  انقلابی در یک کشور  اتفاق می افته ، تفاوتی نداره که اون کشور  انقلابش کمونیستی باشه یا غیر کمونیستی،  رهبر اون کشوربرای مردم تبدیل به یک قهرمان ملی میشه.

  در حدی توسط انقلابیون یا مردمی که در روند انقلاب  حتی نقش خاصی نداشتند، اون شخصیت برجسته میشه که در حد  خدا و الهه باهاش برخورد میشه. 
 این  شخصیت در اون کشور و تفکر انقدر بزرگ میشه تا  زمانی  که هنوز  حکومت جدیدی روی کارنیومده، از اون فرد  و اقداماتش  نمیشه حتی   انتقاد کوچکی کرد. 

حالا این کتاب که در خارج از چین و توسط پزشک شخصی رهبر انقلاب کمونیستی چین نوشته شده، از اخلاق های رهبر و تفکرات و اقداماتی میگه که غیر ممکنه بود  تو چین بتونه این حرف ها رو باز گو کنه و زنده بمونه. 


با خوندن این جور کتاب ها با خودم فکر میکنم که چطور هستند کسانی که هنوز  از انقلاب کمونیستی حمایت و دفاع می کنند.

در اخر چقدر سرنوشت انقلابیون و حزب ها یی که با انقلاب هایی مثل انقلاب چین و روسیه و کره شمالی روی کار اومدن،با هم نقطه اشتراک  دارند.
      

18

        با  نویسنده ژاپنی «دازای» به وسیله بوک بلاگر های اینستاگرام اشنا شدم.
 بوک بلاگرهایی که «دازای» رو با «صادق هدایت» مقایسه  کرده بودند.

تو جملات این افراد به  نویسنده ای برخوردم که  هم تو ژاپن خیلی معروفه و هم این که در کتاب هاش ناامیدی موج می زنه.  
همه بدون استثناء به  چندین تجربه  خودکشی ناموفق و اخرین تجربه خودکشی  موفق نویسنده اشاراتی کرده بودند. 

  همین تجربه های نویسنده سبب  کنجکاوی من شد تا یکی از  کتاب های این شخص رو بخونم و در جملات رمانش رد پایی از تفکراتش پیدا کنم.
این تفکر چی بوده که سبب ناامیدی اون به دنیاشده و نتیجه این ناامیدی مرگ و بی ارزشی زندگی برای این شخص شده البته که با خوندن یک کتاب از یک نویسنده هم نمیشه به نتیجه مورد نظر رسید. 

اعتراف می کنم غافل گیر شدم چون همه شخصیت های داستان نه ناامید بودند و نه امید واهی داشتند. 

 خیلی زود با شخصیت های محدود  کتاب ارتباط گرفتم و  باهاشون همدلی و همدردی کردم. 
حتی در  بعضی جاهای  کتاب  در عین حال که بخاطر رفتارشون سرزنششون می کردم، دلم براشون  می سوخت. 

کتاب  حال و هوای ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم رو روایت میکنه.
 فلش بک هایی هم  به دوران  جنگ و دیدگاه های مردم ژاپن در مورد  سقوط زندگی اشراف زاده ها بعد از جنگ جهانی دوم  داره.
 تو کتاب میشه با تفکرات و عادت های مردم هم اشنا شد. 

  بعد از تجربه خوبی که از این کتاب داشتم،مطمئنم سراغ کتاب های دیگه نویسنده هم خواهم رفت.
      

30

        پشت جلد کتاب نوشته شده: 

ناتاشا آپانا کتاب مدار توحش را در سال۲٠۱۶ نوشت و کتاب در همان سال نامزد جوایز گنکور، فمینا و مدیسی شد.  داستان کتاب در«مایوت» یکی از فقیر ترین مستعمرات کشور فرانسه می گذرد روایت گر فقر و رنج انسان هایی است که در محیطی محروم و خشن به سر می برند و گریزی از تقدیر تلخ خود ندارند.  مدار توحش داستان تمام کسانی است که می خواهند اما نمی توانند. 


اگر ادبیات عزیز نبود
 اگر ترجمه  این کتاب از  زبان فرانسه  اتفاق نمی افتاد، من چطور با یکی از فقیر ترین مستعمرات فرانسه اشنا می شدم. 

اگر این کتاب نبود، چند درصد احتمال داشت که یک زمانی بخوام دست به جستجو برای شناخت این جزیره بزنم. 

اگر این کتاب ترجمه نشده بود، من حتی  اسم این جزیره رو هم شنیده بودم،هیچ وقت نمی دونستم که در این جزیره مسلمان ها هم زندگی می کنند، مسلمانانی که طرز تفکر مخصوص خودشون رو دارند .

 مردمی در این جزیره هستند که اعتقاد به خرافات های عجیبی هم دارند، مهاجران زیادی هم  از مناطق دیگه وارد این جزیزه میشن و دولت فرانسه درگیر خارج کردن مردم مهاجر غیر قانونی  از این جزیره ست. 

 مهم تر از همه اگر این کتاب رو نمی خوندم، با شخصیت  اصلی این داستان یعنی« موشه» هیچ وقت اشنا نمیشدم و تا اخرین خط های کتاب دل نگران و دلسوز آینده اون و  حتی ادم هایی مثل« بروس» و توحش مردم اون منطقه خاص نمیشدم.

ا گر  ادبیات عزیز  نبود
ما چی کار می کردیم؟! 
      

10

        شخصیت اصلی کتاب «تن تن» باشه و  خبرنگار کنجکاو و خوش شانس ما سفری هم به «اتحاد جماهیر شوروی» داشته باشه، پس  دلیل قانع کننده ای برای خوندن این کتاب داریم. 

 این که نویسنده یعنی «هرژه»  در قالب داستانی ماجراجویانه و  طنز  به  تفکرات حزب کمونیست  اتحاد شوروی انتقاد می کنه، کتاب رو خواندنی کرده  ولی همین موضوع سبب سوالی  برای من شده

احتمالا بچه های نه/ ده ساله ای که  این کتاب رو در حال حاضر شروع به خوندن  می کنند،شناختی از حزب،  تروتسکی،  لنین و استالین و اقتصاد این حکومت و دیکتاتوری و..  میتونن داشته باشند؟ درکی ازش دارند؟  می تونه کتاب باعث کنجکاوی شون از حزب و این نوع تفکر و حکومت بشه که بخوان  جستجویی در مورد کشور شوروی کنند یا نه؟  زود نیست برای اشنایی با این ایدئولوژی؟ 

اگر قبول کنیم که کتاب برای مردم دوره خود نویسنده نوشته شده  پس مشکلی  هم برای خوندن این کتاب نیست
 اما  به نظر من  شاید کتاب برای دنیای قرن بیست و یکم ما و بچه های زیر سن ۱۳/۱۴ سال  مناسب نباشه. 
 
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.