یادداشت امین

امین

1403/03/27

                وقتی به یک کتاب امتیاز می‌دیم، باید به چی امتیاز بدیم؟ به ایده؟ اگر قرار به امتیازدهی به ایده باشه، این کتاب پنج از پنج می‌گیره. ماجرای یک مغازه که کارش فروش وسایل و ابزار خودکشیه. آدم‌های زیادی هر روز بهش مراجعه می‌کنن و با توجه به بودجه و سلیقه و راهنمایی صاحبان مغازه، روشی رو برای خودکشی انتخاب می‌کنن، ابزارش رو می‌خرن و برای همیشه از مغازه بیرون می‌رن. از اون جالب‌تر، شخصیت‌های گردانندۀ مغازه‌ان. خانوادۀ تواچ: آقا و خانم تواچ، ونسان پسر بزرگ خانواده، مرلین تنها دختر خانواده و آلن پسر کوچکِ ناخواستۀ خانواده. همۀ اعضای خانواده، به‌جز آلن، انسان‌های افسرده‌ای هستن، دنیا و زندگی رو پوچ می‌بینن و میل بی‌نهایتی به خودکشی دارن، اما خب اگر خودشون رو بکشن، کی مغازه رو بچرخونه؟

اگر قرار به امتیازدهی بر اساس توجه به جزئیات باشه، باز هم کتاب پنج از پنج می‌گیره. دیالوگ‌ها، انتخاب اسامی، روش‌های ابداعی خودکشی، مشاوره‌هایی که فروشنده‌ها به مراجع‌ها می‌دن و حتی شعار مغازه، همه و همه عالی و حساب‌شده نوشته شدن. واقعاً از این همه توجه به جزئیات لذت می‌بردم. طنز خیلی خوب و باحالی هم داره.

اما معمولاً صرفاً بر اساس این چیزها به کتابی امتیاز نمی‌دم. برای من داستان خیلی مهمه. چیزهایی که گفتم، ابزارهای خوبی‌ان برای داستان‌گویی و اگر نویسنده نتونه داستان‌گویی کنه، یا حداقل نتونه داستان خوبی بگه، ابزارهاش رو حیف و میل کرده. این دقیقاً اتفاقیه که توی این کتاب افتاده. انگار نویسنده یک ایدۀ محشر داشته، موقع نوشتن کتاب هم سعی کرده به همۀ جزئیات توجه کنه و به بهترین شکل این کار رو انجام داده، اما برای پیش‌برد داستانش نمی‌دونسته چی کار کنه. در نتیجه اوایل کتاب داستان جالبه، چون داریم با ایده آشنا می‌شیم و از ریزه‌کاری‌ها لذت می‌بریم. یه کم که می‌گذره دیگه انتظار داریم ببینیم این صغری‌کبری چیدن نویسنده برای چیه و می‌خواد چه داستانی رو بهمون بگه. اما به‌مرور متوجه می‌شیم که نویسنده هم نمی‌دونسته داستان رو چطور هدایت کنه، در نتیجه رو به کلیشه آورده. همین بود که هرچی به پایان نزدیک‌تر می‌شدم، بیش از پیش دوست داشتم کتاب زودتر تموم بشه. البته در انتهای کار نویسنده تمام تلاشش رو کرده که به خواننده‌ای که تا انتهای این مسیر اومده یه چیز متفاوتی بده، اما به‌نظرم با انتخابی اشتباه، پایانی بی‌معنی و بیهوده‌ رو برای کتابش رقم زده.
اگر بخوام کتاب رو در یک عبارت توصیف کنم، باید بگم: خانه‌ای با پی قدرتمند که با مصالح ضعیفی ساخته شده و تازه، نیمه‌کاره هم رها شده و با کوچک‌ترین وزش باد، امکان فرو ریختنش وجود داره.

دربارۀ نسخۀ فارسی کتاب: من نسخۀ صوتی کتاب رو شنیدم که آقای هوتن شکیبا روی ترجمۀ آقای احسان کرم‌ویسی اجرا کرده بود. اول بگم که ترجمه واقعاً عالی بود. البته نمی‌تونم ادعا کنم «ترجمه» عالی بود، چون واقعاً نرفتم با متن اصلی تطبیق بدم (که البته همین برای من نشونه‌ایه که ترجمه واقعاً خوب بوده که نیاز به این کار پیدا نکردم)، اما حداقل می‌تونم بگم که «نثر» فارسی کتاب خیلی خوب در اومده بود. کار ساده‌ای هم نبوده. هم طنزها خوب منتقل شده بود، هم ریزه‌کاری‌ها. یه کار شسته‌رفته و لذت‌بخش. از اون طرف اجرای صوتی کتاب هم فوق‌العاده بود. واقعاً عالی اجرا شده بود. حیف که کیفیت خود کتاب با کیفیت اجرای صوتی و ترجمه برابری نمی‌کرد.
        
(0/1000)

نظرات

نظر واقعی من درمورد کتاب مثبت نبود و با فضای داستان و شخصیت ها ارتباط برقرار نکردم
و مجبور شدم دراپش کنم🥲
1
امین

1403/03/30

منم اگه حجمش کم نبود احتمالا از اواسط می‌ذاشتمش کنار، ولی دیگه اجرای صوتیش واقعا خوب بود به عشق اون ادامه دادم  
چقدر عالی توضیح دادین واقعا به نظر منم همین طوره ایده فوق العاده جالب و جدیده ولی در پرداختن به داستان و ادامه دادن اون ضعیف کار شده ولی در کل من این کتاب رو دوست داشتم 
رابرت

6 روز پیش

همه چی کتاب خوب جلو میره تا قبل صفحه آخر