یادداشت شکیلا دلیر
1403/12/28
فقط پنج دقیقه دیر رسیدم . نه مرد داستان پنج دقیقه دیر نرسید یک زمستان دیر رسید ، زمانی طولانی به نازنینش باور داد که قرار است با روحی مرده با عشقی مرده با علاقه ای در خاک شده زندگی کند . قرار است شصت سال زندگی کنند و هیچ حس نکنند بعد آمد و گفت زنده شو گفت تمام این مدت روح من در عشق تو بوده . چه درد بزرگی نصيب نازنینش کرد. کتاب بسیار زیبا است و با حجم بسیار کمش کلی حرف دارد .
(0/1000)
شکیلا دلیر
1403/12/28
1