یادداشت روشنا
1403/11/21
هر روز که از خواب بیدار میشم به خودم میگم امروز همون روزیه که گودو میاد. وقتی میرم سر کلاسها، وقتی دارم فیلم میبینم، وقتی با دوستام حرف میزنم، به این فکر میکنم که حتماً گودو میاد. خب شب شد و نیومد ولی فردا حتماً میاد. اینطوریه که میخوابم و ملال روزهام رو تحمل میکنم. بعضی وقتا مثل استراگون میگم چرا خودمون رو دار نمیزنیم؟ و بعد بهانهی طناب رو میارم و میگم اگه فردا گودو نیومد، خودمو دار میزنم. نمیدونم واقعاً میخوام گودو بیاد یا نه. وقتی گودو بیاد چی میشه؟ خوشبخت میشم؟ یا دوباره به ملال میرسم؟ ملالی که ایندفعه حتی با انتظار گودو هم نمیگذره. ما آدما خیلی بیچارهایم. سرگردان و جاهل. خدایا به ما رحم کن! - فکر میکنی خدا من رو میبینه؟ + باید چشمات رو ببندی. (چشمبسته و با صدای بلند) - خدایا به من رحم کن!
(0/1000)
نظرات
1403/11/21
خدایا رحم کن. خیلی شبا زار زدم و این جمله رو گفتم. و فکر میکنم لازم نیست توضیح بدم موضوع اصلا مذهبی نیست، موضوع وحشته، وحشت.
1
3
روشنا
1403/11/22
1