بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت پواد پایت

من تا چند
                من تا چند سال پیش، هیچوقت هیچ‌جایی از نهج‌البلاغه را درست نخوانده بودم. یک‌روز‌هایی یا شب‌هایی ورق زده بودم اما هیچ‌وقت به خواندن نمی‌رسید. یک‌جورهایی انگار از خواندنش می‌ترسیدم. هر موقع بازش می‌کردم، بعد چند لحظه ترس برم می‌داشت. کلمه‌ها، توصیف‌ها، ساختار. یک آهنگی داشت که صلابتش میخکوبم می‌کرد. احتمالا تحت تاثیر همان خطبه‌هایی که در منبرها بخشی‌اش را گوش داده‌ بودم. شاید هم تاریخ اسلام‌ که از امام در ذهنم داشتم این تصویر را ساخته‌ بود. آهنگ کلماتش ترس و غم را با هم درونم زنده می‌کرد. هربار چند کلمه می‌خواندم و می‌بستمش. از فضایش‌ دور بودم. نمی‌فهمیدمش. انگار حرف‌ها از یک شخصی آمده بود که هیچ شباهتی به من نداشت. 

یکبار،‌ لابلای یک بحثی، بخشی از یک خطبه‌ را یک نفر خواند. آدرسش را حفظ کردم که بروم و چند خط این ور و آن ورش را بخوانم.‌ یکی دو خط جلوتر، رسیدم به اینجا؛ جمله‌ی قبل تمام شده بود و راوی داشت صحنه را توضیح می‌داد. «ضرب بیده على لحیته الشریفة الکریمة، فأطال البکاء،..» خیلی برایم عجیب بود. «آن‌گاه امام دست به محاسن شریف خود زد و مدت طولانى گریست...» همینجور چند دقیقه‌ زل زده بودم به صفحه‌ی کتاب. «فاطال البکا.» خیلی می‌فهمیدمش. دستم را می‌کشیدم روی کلمات. صدای گریه‌ را می‌شنیدم انگار. رفتم بالاتر تا اولش را بخوانم. «أَیْنَ إِخْوَانِی الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّریِقَ، وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟..» «کجایند برادران من؟ همانها که در مسیر تاختند و در راه حق پیش رفتند؟..» یک بغضی دلم را می‌گیرد. دلتنگی از لابلای کلمات خطبه بیرون می‌زند. تنهایی‌ انگار نزدیکمان می‌کند. آن گوینده‌ی ترسناک و بی‌شباهت به من را برایم نزدیک می‌کند. کم‌کم می‌توانم جمله‌ها را بخوانم. می‌توانم لطافت را لابلای همان خطابه‌های تند و توصیه‌ها پیدا کنم. دلسوزی را‌ بین همان حذرها و تشرها می‌بینم.

هنوز هم بعضی شب‌ها می‌روم سراغ کتاب. می‌گردم دنبال شباهت‌ها. دلم گرم می‌شود از بودنِ کسی که این حرف‌ها را زده. بیشتر شب‌ها نیاز دارم یک نفر‌ ساز و کار دنیا را برایم توضیح دهد و بی‌اهمیتی‌اش را حالی‌ام کند. چه جایی بهتر از این کتاب؟
        
(0/1000)

نظرات

سارا عرب

1402/11/06

من تازه شروع کردم به خواندن نهج‌البلاغه و خط به خطش لذت هست و البته حسرت اینکه چرااا زودتر نخواندمش
🐦‍⬛

1402/11/06

آقا من هم همیشه دوست داشتم نهج‌البلاغه بخونم ولی هیچ وقت نفهمیدم چطور می‌تونم برم سراغش که شهیدش نکرده باشم. هنوز هم برام سواله. اصلاً هم دوست ندارم تو دوره و جلسه و فیلان شرکت کنم، دلم می‌خواد بدون عامل مؤثر بیرونی مواجههٔ شخصی باهاش داشته باشم. یک هیبتی هم داره که آدم می‌ترسه اصلاً. :(
4
فاطمه

1402/11/06

سلام زیبا، غالبا  توصیه میشه که نهج البلاغه رو برای فهم بهتر و اسان‌تر. شدن خوانش از انتها به ابتدا شروع کنید. چون انتها گزیده احادیث و حکمت‌های کوتاهه، بعد نامه‌ها و بعد خطبه‌ها.. به ترتیب آسان به سخت... لذتبخش‌تر هم هست.  امیدوارم که زودتر بری سراغش🤍 
من به انواع حالت‌های اشتباه سراغش رفتم و هیچ‌وقت حس نکردم که شهیدش کردم. و اتفاقا به نظرم برخورد شخصی و بی نظم باهاش خیلی موثرتر از برخورد سیستماتیک و برنامه‌ریزی شده‌ست.
احتمالا بدترین توصیه‌ای که میشه کرد همینه که این دوستمون گفت. این که از آخر شروع کنیم به خوندن. بخش سوم (حکمت‌ها) دقیقا تیپیکال‌ترین و معلم‌پروشی‌بپسندترین بخش نهج البلاغه است به نظرم. (نه که بد باشه، صرفا ابهت کلامی که خطبه‌ها یا نامه‌ها دارن توش نیست. فرم تکراری تری از صحبت‌هاست.)
 اگر بخوام توصیه‌ای داشته باشم احتمالا اینه که موضوعی بروید سراغش. تقریبا اکثر خطبه‌ها بخش‌بخش شده‌ان و موضوعی که ازش صحبت شده مشخصه. موضوعی که دغدغه‌ی اون موقع آدم هست خیلی قلاب رو بیشتر میندازه تا شروع منظم و از اول قضیه. 
و اصلا هیچ ترجمه‌ای نمیتونه این کتاب رو در بیاره. بخش مهمی از عظمتش توی فرمشه و من ندیدم کسی توی ترجمه بهش نزدیک هم بشه (شاید نشه اصلا؟) پس حتما متن عربی، هرجا مشخص نبود رجوع به ترجمه 🤝🧔‍♂️ 
🐦‍⬛

1402/11/07

ممنونم فاطمهٔ عزیز :))*  
 @Fatemme.bagheri 
🐦‍⬛

1402/11/07

نوتد. (با لپ‌تاپ ایموجی دست دادن ندارم، لحاظ کنید.)  
 @mpavadpayat 
فاطمه

1402/11/06

قلم خوبی دارید، لذت‌بخش بود خواندنش✨