یادداشت Anya
1403/12/7
با ترس شروع به خوندنش کردم، ترس عدمِ جذابیتِ از طرف من، ترس عدم رسیدن به صفحه آخر و رهاکردنش تو نیمه راه... ولی خُب همون ابتدایِ داستان این ترس بود که از من جدا شد و من دل دادم به قصه اِستلا. کاش میتونستم نویسنده رو ببینم و بغلش کنم و تشکر کنم ازش برای اینهمه توصیف دقیق بطوریکه با خوندن هر جمله، تصویرش تو دهنم مجسم میشد، تو لحظه ی شادی،شاد میشدم و تو لحظه ی غم، غمگین... و واقعا یه جاهایی همراه با دخترِ کتاب درد کشیدم، عمیقا! تمام حسی که سراسر کتاب روی قلبم احساس کردم، مملو از بهت و غم بود.. حداقل برای من اینطور بود. طنین ادامه زندگی، شوری عبث نبوده و نیست... نگاه جذاب به عشق و دوستی و احترام و توجه... به نظرم به کفایت دعوتکنندگی برای خواننده داره...
(0/1000)
نظرات
1403/12/8
بهت پیشنهاد میکنم حتما حتما کتاب دیگه ی این نویسنده به اسم<تمام این مدت>رو هم بخونی
0
1403/12/8
من این کتاب و خواندم خیلی قشنگه جوریه که جذبت میکنه ولی نمیشه به عنوان یه رمان عاشقانه بهش نگاه کرد
1
0
Anya
1403/12/8
0