یادداشت mobina
دیروز

"آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید." "مغازهی خودکشی" رو چند سال پیش یکی از دوستام بهم هدیه داد و تا مدتها داشت توی کتابخونهم خاک میخورد. تا اینکه اوایل مرداد، تصمیم گرفتم حین انجام پایاننامهم به نسخهی صوتیش گوش بدم. این اولین تجربهم از کتاب صوتی بود. معمولا با کتاب صوتی ارتباط نمیگیرم چون تمرکزم میپره و ترجیح میدم خودم بخونم. اما صدای گرم و روایت فوقالعادهی هوتن شکیبا کاری کرد که از همون اول جذب داستان بشم و اولین تجربهی کتاب صوتی برام تبدیل شد به یه تجربهی خوب.✨️ اگر بخوام خیلی خلاصه نظرم رو بگم، کتاب رو دوست داشتم و ازش لذت بردم. ولی امتیاز دادن بهش برام خیلی سخته. شاید اگه خودم نسخهی چاپی رو میخوندم، بعضی جاها یکم حوصلم سر میرفت یا حتی ولش میکردم. ولی مدل روایت کردن هوتن شکیبا انقدر جذاب بود که منو تا آخر کتاب با خودش همراه کرد. واقعا بخش بزرگی از لذت بردنم از کتاب به خاطر همین بود. ◽️ایدهی کتاب واقعا خاص و جذابه. توی دنیای داستان، خودکشی عادی و شادی غیر عادیه. مردم برای پایان دادن به زندگیشون به مغازهی خودکشی میان؛ مغازهای که مخصوص فروش ابزار خودکشیئه. از طناب گرفته تا زهرهای خاص یا حتی مشاورهی انتخاب بهترین روش برای مرگ! اما ورود ناگهانیِ فرزند کوچیک خانواده، یعنی آلن، همهچیز رو تغییر میده. آلن پر از انرژی مثبته و با روحیهی شادش کمکم تعادل زندگی اون خانوادهی عجیب رو بههم میزنه. 🪄 فضاسازی کتاب خوبه و حتی میتونم بگم بهتر از شخصیتپردازیشه. از همون اول کتاب، ما رو با فضای تاریک مغازه آشنا میکنه و با شوخیهای تلخی که با مرگ و خودکشی میکنه ما رو با خودش همراه میکنه. از همون اول، کتاب بهمون نشون میده که توی اون دنیا، شادی یه چیز غیر عادیه و دیالوگِ "پسر من میخنده؟ نخیر خانم، فقط داره شکلک در میآره. آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟ من که شاخ در میآرم اگه همچین چیزی ببینم. سابقه نداشته تو خونوادهی تواچ کسی لبخند بزنه." برام خیلی به یادموندنی بود. کتاب کمکم ما رو با این مغازه و روشهایی که برای خودکشی ارائه میده همراه میکنه و با آدمهایی که به این مغازه مراجعه میکنن، ما مغازه رو میشناسیم و من اینو دوست داشتم. 👤 شخصیتپردازی کتاب خیلی عمیق نیست، مخصوصا برای شخصیتهای فرعی. اما به نظرم تا حدودی منطقی بود چون بیشترِ اون شخصیتها فقط برای انجام یه کار میان و میرن؛ عملا رهگذرهایی هستن که قرار نیست توی ذهنمون بمونن. چیز دیگهای که راجع به کرکترها دوست داشتم، انتخاب اسمشون بود. اینکه اسمها توی خانواده تواچ به یه سری از افراد سرشناس توی تاریخ اشاره میکرد که همهشون به نحوی خودکشی کردن واقعا به تم داستان و خانوادهی تواچ میخورد. (مثلا حتی میشیما توی کتاب روش موردعلاقهش برای خودکشی هاراکیری بود و یوکیو میشیما به روش هاراکیری خودکشی کرده!) طنز سیاه کتاب هم یکی از بخشهای مورد علاقهم بود و از همون صفحههای اول کتاب خودشو نشون میده. بعضی از جملهها واقعا بامزه بودن و حتی گاهی باعث میشدن بلند بخندم. این شوخیهای تلخ، با فضای افسرده و تاریک داستان، یه جور تعادل ایجاد میکردن. 📝 روند داستان رو اگر بخوام خیلی خیلی کلی بهش نگاه کنم، میشه گفت خوب و جذاب بود. من این کمکم آشنا شدن با مغازه و تغییر به خاطر آلن و روحیهی شادش رو دوست داشتم ولی خب از اواسط کتاب به بعد یکم این روند جذاب افت کرد و یهجاهایی میتونست قویتر و منسجمتر باشه ولی در کل بد نبود. و اما پایان کتاب... کاملا شوکهکننده بود. من بیشتر از اینکه ناراحت یا عصبی بشم، مات و مبهوت مونده بودم. اون پایان، انگار همهی چیزی که تا اون لحظه از شخصیت آلن شناخته بودیم رو زیر سوال برد! پایان کتاب از نظر من غیرمنطقی بود و تا حدی تم کلی کتاب رو خراب کرد. ولی بعدش که یهسری تحلیل خوندم، به این فکر افتادم شاید نویسنده عمدا اینطور تمومش کرده و خواسته یه شوخی آخر باهامون بکنه. که هرکسی، بسته به طرز فکرش، پایان خودش رو بسازه. اینکه چی واقعی بود و چی نه، شاید به مدل فکر کردن خودمون و جوری که شخصیت آلن رو شناختیم بستگی داره. در کل مغازهی خودکشی، کتابیه با یه ایدهی جذاب و فضایی متفاوت. و با طنز تلخش سعی میکنه یه واقعیت تلخ رو به زبون شوخی بیان کنه. با اینکه یه سری ضعفها داره ولی به نظرم کتابی هست که ارزش یکبار خوندن رو داره و اصلا جوری که بعضیا میگن "زرد" نیست! پ.ن خیلی امتیاز دادن بهش برام سخت بود و بین ۳.۵ و ۳ مونده بودم و سعی کردم بدون در نظر گرفتن اون تجربهی خوب صوتی گوش دادنش بهش نگاه کنم و امتیاز بدم و در نهایت امتیازم بهش ۳ شد.
(0/1000)
mobina
دیروز
0