یادداشت سعید بیگی
1404/2/10
ماجرای کتاب واقعی است و به سال 1870 در فرانسه بازمیگردد. جوانی به نام «آلن دومه نِی» ساکن در یک روستا، به عنوان معاون شهردار منطقه انتخاب شده و شخصیت مهربان و مردمداری دارد و همه به او علاقهمندند... انسان ذاتا فطرتی پاک دارد، اما همواره تا زمانی که نفس میکشد، در بوتۀ آزمایش است و شیطان هم دشمنی آشکار و قسم خورده است و دستبردار نیست تا ما را به جان هم بیندازد و از جنگ و آسیب ما به هم لذت ببرد. هیچ یک از ما معصوم نیستیم و باید در تمام عمر از خدا بخواهیم که: 1ـ کمک کند ما دچار جَوزدگی نشویم و به راحتی تحتتاثیر جمع قرار نگیریم و اعمال نادرست و غیرانسانی از ما سر نزند. 2ـ دیگر اینکه به چنگ چنین انسانهای نادان و جَوگیری گرفتار نسازد. آمین رب العالمین.
(0/1000)
نظرات
1404/2/10
واقعا آمین 🙏🏼 این کتاب از لحاظ تصویر سازی یک کتاب معمولی هست اما من به شکل عجیبی جز به جز صحنه ها را واضح تر از یک فیلم در ذهنم مجسم کردم و به همین دلیل میشه گفت این کتاب برای من در ژانر ترسناک طبقه بندی شد و وقتی فهمیدم برگرفته از یک داستان واقعی بوده این موضوع شدت گرفت ... شدیداً معتقدم جوگیری و بدون تفکر همرنگ جماعت شدن همینقدر میتونه وحشتناک باشه...
2
2
1404/2/10
درود و خداقوت بله، دقیقا همین شرایط برای من هم پیش آمد. یعنی از جایی که کشیش تلاش کرد کمک کند، من سردرد شدید گرفتم و تا پایان کتاب حالم خراب بود. حتی تا چند ساعت بعد هم نتوانستم چیزی بخورم. انسان موجود عجیبی است و گاهی دست به کارهایی می زند که... . مانا باشید. 💐🙏
1
سعید بیگی
1404/2/10
0