یادداشت سید حسن عمادی
1403/11/12
«میخوش» مجموعهی ۶۷ غزل از آقای عبدالحسین انصاریـه. وقتی میگیم «غزل» یعنی شاعر ملزمه در تمام بیتها به یه مدل قافیه (و احیاناً ردیف) پایبند بمونه. البته این الزام و پایبندی به معنی محدودیت نیست و اتفاقاً ظرفیتهای زیادی در اختیار شاعر میذاره برای ایجاد بازیهای زبانی. و آقای انصاری هم در این مجموعه به خوبی از این ظرفیت بهره برده. به عنوان نمونه، این غزل رو ببینید: خورده با اخمت اگرچه گاه خنجرها به هم میخورد در جشن لبخند تو ساغرها به هم هر که ما را در خیابان دید با افسوس گفت خوب میآیند این سرو و صنوبرها به هم سعی کن کمتر بیایی بی هوا در کوچهها میخورد با دیدنت بین برادرها به هم رد شدی از هر دری آنجا عبادتگاه شد تا ابد دیگر نمیآیند این درها به هم در خیابان آنقدر نمنم قدم برداشتی تا گره خوردند ابروهای دخترها به هم مرزها را عاقبت تغییر خواهد داد عشق مهربان شو تا بپیوندند کشورها به هم میبینیم که شاعر از ظرفیت ردیفِ «به هم» استفاده کرده و ترکیبهای متفاوتی ساخته: خوردن خنجرها به هم؛ خوردن ساغرها به هم (اشاره به اون رفتار خاص🙇♂)؛ میآیند به هم (کنایه از مناسب هم بودن)؛ به هم خوردن بین دو نفر (کنایه از آغاز اختلاف)؛ به هم آمدن درها (به معنی چفت شدن)؛ به هم گره خوردن ابرو؛ به هم پیوستن. در اغلب غزلهای این مجموعه، اینجور بازیهای زبانی با ردیف و قافیه رو میبینیم. در کنار این ویژگی زبانی، تصویرهای جدید و خیالپردازیهای لطیفی هم در این مجموعه دیده میشه که کتاب رو خواندنیتر میکنه. موضوع بیشتر غزلها عاشقانهس اما غزلهای اجتماعی، شرح حال و دفاع مقدس هم در کتاب دیده میشه.
(0/1000)
نظرات
1403/11/17
جالبه می خوش ندیده بودم جایی در متن ما در روستایمان به انار ترش و شیرین(ملس) می گوییم می خوش
3
0
1403/11/17
تو این مجموعه تو غزل ۲۸ این کلمه رو استفاده کرده: اگر دلگیرم از این چرخ ناخن خشک حق دارم که با هر دانهای صد خوشهی پروین گرفت از من نبودت میخوشی را از سر انگورها انداخت خمار خواب را در سایهی پرچین گرفت از من
1
محمدمهدی حیدری
1403/11/17
1