یادداشت علی دائمی

شکار و تاریکی
📝 یک تلخی
        📝 یک تلخیِ بی‌پایان!

▪️ در یک کلام: داستانی شسته‌رفته، روان و خوش‌خوان. معمولاً زمان زیادی طول می‌کشد تا یک کتاب را تمام کنم، اما آن‌قدر مسحور ایدهٔ اولیهٔ «شکار و تاریکی» شدم که آن را در مدت خیلی کوتاهی تمام کردم. پیش از این با ادبیات ژاپن آشنایی چندانی نداشتم و اعتراف می‌کنم که با بدبینی به سراغ کتاب رفتم؛ اما مرا شگفت‌زده کرد. 

▪️ «شکار و تاریکی» ایده‌ای ناب و بدیع دارد. عادت کرده‌ایم که هنگام خواندن رمان‌های پلیسی به‌دنبال کارآگاهی آشنا باشیم که معمولاً قرار است از بین چند مظنون، قاتل ناشناس را شناسایی کند. خلاصه که گوشمان پر است از موقعیت‌های تکراری در ژانر کارآگاهی و پلیسی. در این ژانر قراردادها حرف اول را می‌زنند و اگر کسی بتواند به‌طور جذابی این قراردادها را کنار بگذارد یا به بازی بگیرد، شایستهٔ تحسین است. «شکار و تاریکی» ما را به دل یک موقعیت جدید و متفاوت (دست‌کم برای من) برد که شخصیت اصلی‌اش نه یک کارآگاه، بلکه یک داستان‌نویس است. ما در طول داستان شاهد رقابت خونین دو نویسندهٔ داستان‌های پلیسی هستیم که گویا یکی از آن‌ها به مرز خشم و جنون رسیده و می‌خواهد تمام تخیلات داستانی‌اش را در دنیای واقعی به کار بگیرد. با این حال، هویت و شخصیت دقیق نویسنده‌ای که اکنون تبدیل به یک جانی شده، بر شخصیت اصلی و به تبع آن بر مخاطب پوشیده است. این راز که ضدقهرمان قصه دقیقاً کیست، یکی از موتورهای محرک داستان است و باعث می‌شود تا پایان با آن همراه شویم.  

▪️ ادو گاوا رانپو در کمترین حجم داستانی، آدم‌های واقعی و باورپذیر می‌سازد. او برای خلق شخصیت، خودش را به در و دیوار نمی‌زند و از همان ابتدا معلوم است که اولویت داستان با پیرنگ و معمای آن است (مثل اغلب آثار این ژانر). اما پرداختن به انگیزه‌ها و ذهنیات نویسندهٔ مخوف داستان، جنبه‌های روانشناختی آن را پررنگ‌تر می‌کند و از طرف دیگر، قرار دادن خود رانپو در نقش شخصیت اصلی و یکی شدنِ راوی و نویسنده به همدلی ما با قهرمان کمک می‌کند و به روایت رنگ و بوی واقعی می‌دهد؛ گویی که رانپو دارد خاطرات شخصی خودش را نقل می‌کند، نه یک داستان خیالی را. 

▪️ اما دربارهٔ پایان‌بندی داستان: اگرچه بعضی‌ها از پایان‌بندی ناراضی بودند و این میزان ابهام را برای انتهای یک داستان معمایی ناصواب می‌دانستند، اما شخصاً از نحوهٔ پایان یافتن داستان بسیار خوشحال شدم. پایان «شکار و تاریکی» به دور از کلیشه‌ها بود و مرا به یاد «سرگیجه» آلفرد هیچکاک انداخت؛ نوعی پایان که بی‌پایان است و تا ابد ادامه دارد. این کار داستان را تا مدت‌ها در ذهن خواننده زنده نگه می‌دارد و باعث می‌شود بیشتر به شخصیت‌ها فکر کند. البته، نویسنده اصلاً داستان را رها نکرد و هرآنچه از حل‌وفصل داستان می‌خواستیم به ما داد. به‌عبارت‌دیگر، رانپو پاسخی اولیه به سوالاتی که برای خواننده به وجود آورده، می‌دهد و اختیار را به او می‌دهد که این پایان را باور کند یا همچنان درگیر احتمالات بماند. پس درصدی از شک باقی می‌ماند که برای من خیلی مطبوع است؛ چون شبیه به پایان‌های مرسوم پلیسی نیست که در آن تمام سوالات به‌دست یک آدم به‌شدت باهوش جواب داده می‌شود.

▪️ خلاصه اینکه: با داستانی مواجهیم که با وجود پیچیدگی طرح و رازآلودگی‌ای که تا پایان باقی‌ می‌ماند، زبانی شیوا دارد و متن آن بسیار روان و بی‌تکلف است و البته در این زمینه تاثیر ترجمهٔ خوب را هم نباید نادیده گرفت. «شکار و تاریکی» یک جنایی نوآورانه و غیرکلیشه‌ایست و حتماً ارزش خواندن را دارد.
      
442

38

(0/1000)

نظرات

فکر کنم برای اولین بار و شاید هم آخرین سر یه کتاب توافق داریم.😄
5

2

ولی من فکر نمی‌کردم سلایقمون این‌قدرا هم متفاوت باشه 😁
البته به جز آگاتا و کتاب آقای ریپلی که ازش تعریف کرده بودید 😁 

0

منم فکر نمیکرم و خب به نظر نگاهمون فرق داره. 
البته سم اسپید نازنین را یادتون رفت....🤣
@choghoke_tanha 

0

درمورد شاهین مالت که فکر کنم هردومون امتیازات نزدیکی بهش دادیم. 
با اینکه شاهین مالت خیلی منو خسته کرد. ولی بعداً که با باشگاه جلو اومدیم فهمیدم همون داستان کلافه‌کننده شرف داره به یه سری از رمان‌های جدید 😁 
@moonshine 

1

خدا رو شکر
حس می‌کنم خیلی وقت بود از کتابی خوشتون نیومده بود😄
2

2

بین جنایی‌ها؟ چرا بابا اتود در قرمز لاکی رو هم دوست داشتم درمجموع. از بین غیرجنایی‌ها هم که چندتا بودن. با مرگ فروشنده عشق کردم، خدای کشتار خوب بود و سعادت زناشویی از تولستوی نازنین. ولی خب قبول دارم که سخت پیش میاد یه کتابی منو خیلی به وجد بیاره 😁 

2

منم منظورم همین بود😅
@choghoke_tanha 

2