یادداشت Queen of Loneliness
1404/6/9

بسم رب العشق... در دل سرزمین مسحورکننده الف هیم، جایی که بالهای پریان در نور ماه میدرخشند، شب ها صدای رقص می اید و زمزمه ها در باد میپیچد، دختری وجود دارد به نام جود او فانی بود و به همین خاطر دیواری نامرئی بین او و ساکنان الف هیم کشیده بود.🪄🔮 پریان مخصوصا کاردن با آن عمرهای بیکران و غرور کاذبشان، او را خار و خفیف میشمردند، موجودی بیارزش که عمرش به پلک زدنی تمام میشد، پوزخندها و نگاههای تمسخرآمیزشان، زخمی عمیقتر از هر شمشیری بود!!🗡 جود با هر کس که میخواست به او زور بگوید یا از نادیده گرفتنش لذت ببرد، با دیواری از قدرت و جسارت روبرو میشد.حرکاتش برقآسا، ضرباتش دقیق و نگاهش، تیزبینتر از هر عقابی... هر زخم، او را قویتر میکرد و هر پیروزی، عطشش را برای قدرت بیشتر شعلهورتر! او در همه جای سرزمین فریاد میزد من اینجایم مرا ببینید! من هم به اندازه شما قدرتمندم، حتی اگر فانی باشم!🌱🧙🏻♀️ اما بخش جذاب ماجرا را فراموش کردم پسری به نام کاردن هم وجود دارد.(❤👑my king) او تجسم تمام زخمها و تحقیرهایی بود که روزگار بر پیکرش حک کرده بود. رخم های گذشته از کاردن هیولایی ساخته بود که لذت میبرد از درد دیگران، لبخند تمسخرآمیزش، تیغی بود بر پیکر هر کس که به حریم او نزدیک میشد، و زبانش، پتکی که غرورها را در هم میکوبید. کاردن از آزار دادن جود، از دیدن عصبانیت در چشمانش، از شنیدن طعنههای آتشینش لذت می برد.گویی هر بار که جود را میآزرد، بخش کوچکی از زخمهای خودش التیام مییافت. اما ان را هم بگویم که او بیش از هر کس دیگری، درگیر جود بود.کاردن میخواست قدرتش را به جود نشان دهد، نه با زور، بلکه با تسلطی که هیچکس دیگری در الف هیم نداشت. او میخواست جود بداند که با چه قدرتی طرف است، قدرتی که می تواند نابود کند. و اما وقتی داستان مسیری را طی میکند که این دو مجبور به همکاری میشوند آیا خصومتشان فروکش خواهد کرد، یا شعلهورتر خواهد شد؟؟ آیا ممکن است میان این همه تاریکی و روشنی، جرقهای از احساسی متفاوت زده شود؟ آیا کاردن و جود، با وجود تمام این تنشها و گذشتههای متفاوت، میتوانند روزی به یکدیگر عشق بورزند؟🥀 *پاسخ سوالات به عهده شماست، ولی این را بگویم که زیاد به کاردن بد بین نباشید و در عوض به او اعتماد کنید🙃
(0/1000)
Queen of Loneliness
7 روز پیش
2