یادداشت ملیحه سادات حق خواه
1400/11/4
جنایت و مکافات، داستان جوانی روسی به نام "راسکلنیکف" است که مرتکب جنایتی میشه، پیرزن نزول خوار و خواهر ناتنیش رو میکشه و بعد از اون کاملا واقفه که باید مکافات این جنایت رو بده. در واقع جنایت و مکافات، گفتگو های طولانی شخصیت های داستانه و چرا میگن شاهکاره؟ چون داستایوفسکی به جای پرداختن به ظاهر افراد قصه و توصیف امکان و اشیا، تمام خصوصیات شخصیت هارو توی مکالمه ها و تفکراتشون نشون داده، این که تونسته عقاید و نظرات خودشو از زبان اونا بیان کنه. کتاب برای من سخت خوان بود، چون پر بود از محاوره و مکالمه. مدام شخصیت ها با هم صحبت میکردن و نظراتشونو برای هم شرح میدادن، بعضی جاها جذاب بود و دوست داشتم مکالمه رو پیگیری کنم اما بعضی جاها نه، برعکس. خیلی سعی کردم با دید وسیع و یه خورده ادبی بخونمش و سرسری رد نشم. چیزی که برام جالب بود این بود که داستایوفسکی میخواست بگه مثلا همین راسکلنیکف درسته قاتله ولی میتونه هنوز انسان باشه و خوبی داشته باشه، گرچه من با تفکرش مخالف بودم که تا پایان قصه هنوزم از کشتن پیرزن پشیمون نبود و مدام میگفت شپشی رو کشتم... یا حتی سونیا رو با اون روحیه حساس نشون میده و میگه میشه که همچین زنی، همچین طبع بلندی داشته باشه... ترجمه کتاب مستقیم از زبان روسی انجام شده و خوب بود، و سعی شده بود کلمات مطابق با کلاسیک بودن کار باشه. همیشه دوست داشتم کتابای معروف ادبیات رو بخونم و الان خوشحالم با داستایوفسکی آشنا شدم. پ.ن1: اسامی برام کشنده بود... یعنی فقط سعی میکردم چشمی حفظشون کنم، اصلا تلاشی برای خوندنشون از خودم بروز نمیدادم.... پ.ن2: کتاب به این قطوری غیر از چند صفحه آخر، زندگی یه هفته راسکلنیکفه!!!!! پ.ن3: داستایوفسکی عکس قشنگتر نداشته برا جلد کتاب؟!!! پ.ن4: سویدریگایلف چی بود اون آخر کتاب؟ واقعا هم خودش هم سرانجامش اذیت میکرد...
(0/1000)
نظرات
1402/6/28
اتفاقا من این که راسکلنیکف تا آخر هم از قتل پیرزن پشیمون نشد رو دوست داشتم، چون تو واقعیت هم آدمی با هوش راسکلنیکف و قطعیتی که در نظریهاش داشته، تا حدی که برای نشون دادن ایمان به حرفش دست به قتل زده؛ قرار نیست به آسونی پشیمون شه... انسان سرسختتر از این حرفاس و اگه سریع پشیمون میشد به نظرم تاحدی غیرمنطقی میومد.
1
1
1403/3/11
عکس داستایفسکی رو کتاب بنظرم فوق العاده به اسم کتاب میاد! گارد بسته، متفکر و حتی متاسف. سویدریگایلف یه شخصیت فرعی که من خیلی دوسش داشتم. نماد یه آدمی که به جز امیالش چیز زیادی براش مهم نیست. حتی قتل پیرزن هم براش شوخی. و زندگیش خیلی راحت تموم میشه.(صحنه مرگش عالیه)
0
ملیحه سادات حق خواه
1402/6/28
0