یادداشت امیرمهدی جمشیدی‌ها

یوزپلنگانی که با من دویده اند
        نیما پای شعر «شب همه شب» نوشته: «این شعر را به عمد به دو وزن ساخته‌ام.» دقت کنین: «نسروده»، که «ساخته». جای دیگه‌ای هم یدالله رؤیایی از نیما می‌پرسه: «نیما خان! مدتی است که شعر نمی‌گویید؟» و نیما توی جوابی که می‌ده، از عبارت شعر «گفتن» استفاده نمی‌کنه، از شعر «ساختن» استفاده می‌کنه. این نگاه به ادبیات رو خیلی می‌پسندم من. نگاه دقیق و فنی و مهندسی‌شده، نگاهی که توش برای هر خلق فرمی و ادبی‌ای زحمت جداگونه‌ای کشیده می‌شه و دقت‌ورزی جداگونه‌ای اتفاق می‌افته.

«یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» رو به همین دلیل دوست دارم. انگار نجدی پنس برداشته و واژه‌ها رو با دقت هرچه تمام‌تر کنار هم چیده. بعد هم حسابی حواسش بهشون بوده و گَردشون رو گرفته و عقب‌جلوشون کرده تا رسیده به ترکیب مطلوبش. تقریباً هر کدوم از داستان‌کوتاه‌های این مجموعه یه تلاش ویژه‌ی فرمی-ادبی رو توی خودشون جا داده‌ن و این محشره: توی یکی راوی عوض می‌شه، توی یکی راوی یه عروسکه، توی یکی شخصیت اصلی کر و لاله. اون چیزی که تحت‌عنوان شاعرانگی نثر بیژن نجدی ازش یاد می‌شه هم خیلی دلچسب و مناسب جلوه می‌کنه توی داستان‌ها و به میزان ظریف و مناسبی، به ایجاد ابهام، لابه‌لای سطرهای کتاب، کمک می‌کنه. نمی‌دونم اگه نجدی بیشتر عمر می‌کرد، می‌تونست رمانی همین‌قدر سنجیده و مهندسی‌شده بنویسه یا نه، ولی از پس داستان‌کوتاه نوشتن که خیلی خوب براومده.

چهارپنج‌تا از داستان‌های کتاب رو قبل‌تر خونده بودم برای یه کلاس و یه آزمونی. بالاخره تونستم باقی‌ش رو هم بخونم و راستش الان بسی تشنه‌م که دوباره از سر تا ته بخونمش کل کتاب رو. شب سهراب‌کشان، چشم‌های دکمه‌ای من و سه‌شنبه‌ی خیس دوست‌داشتنی‌تر از بقیه بودن برام. ممنون آقای نجدی و ممنون طاهر، ملیحه و مرتضی.
      
161

72

(0/1000)

نظرات

ما هم اون سالی که برای المپیاد درس می‌خوندیم، این کتاب منبع بود. :) کتاب خوش‌خاطره‌ایه  برام. باید باز بهش برگردم.
1

1

به‌به :) گذر منم همون‌جا بهش افتاد. ایشالا به‌زودی فرصت شه برگردین بهش.  

0

فکر میکنم تعبیر شعر یا نظم ساختن تعبیر کهنیه و اختصاص به نیما نداره. مثلاً جایی ملک الشعرا میگه که «شعر افسر محکم‌ است‌ و یکنواخت/ لیک‌ غیر  از  قطعه‌، کمتر شعر  ساخت». نیما هم احتمالا از فضای سنتی وام گرفته و منظور دستچین کردن لغات نیست.
حقیقتش اون کلمه «مهندسی» رو که برای شعر آوردید به روحیه علوم انسانیم برخورد و گفتم دفاعی کرده باشم (:
1

1

از به کار رفتن ساختن بی‌اطلاعم توی متون کهن توی این جایگاه. ممنون که گفتین. باید سرچ بکنم حتماً. ولی بابت نگاه نیما، با مختصر اطمینانی می‌تونم بگم نگاهش همین‌قدر ساختارمند و دقیقه به شعر و تفاوت داره با سنت ادبی قبل از خودش. توی نوشته‌های خودش نمود داره این نگاه. این نقل‌قولی هم که از رؤیایی کردم، اولِ مقاله‌ی اول کتاب هلاک عقل اومده: «اشاره‌ای به زبان نیما» و کلیت اون مقاله هم نزدیکه به چیزی که گفتم.
راستی من خودمم تو تیم این‌ورم ها! لفظ مهندسی رو به خاطر نهایت فنی و دقیق بودن کار استفاده کردم. :)) 

0

هرچی بیشتر راجع به این  کتاب می شنوم به صدر لیست خواهم خواند هام نزدیک تر میشه
1

0

به‌واسطه‌ی حجم اندکش، خوندنش ابداً وقت‌گیر نخواهد بود و احتمالاً بسی شیرین خواهد بود. بخونینش. :) 

0