یادداشت آگاتا هولمز
1404/1/21
آدمیزاد در امید پرسه میزند. در غرورش دست و پامیزند. اما هیچگاه به انتظار مرگ نمینشیند. با غرور درد میکشد اما به مرگ فکر نمیکند. اما مرگ روزی خواهد آمد و او، امید دارد که از ان بگریزد. مرگ ایوان ایلیچ یک تراژدی زندگی بود. یک تراژدی تاریک و دست نیافتنی. مرگ را همه میچشند، تنها چیز عدالت وار دنیا همین است. اما آیا من و شما بعد خواندن این کتاب، مرگ را در انتظار خود میبینیم؟ در حالی که نشسته و به ما میخندد؟
(0/1000)
آگاتاهد.
1404/1/21
0