یادداشت محمدرضا ایمانی
2 روز پیش
آقای دکتر مصلح، از شاگردان دکتر داوری اردکانی و استاد فلسفه غرب، در فضای آکادمیک به گرایشهای هایدگری شناخته میشوند، و این مسئله به وضوح نقطه ضعف کتاب حاضر محسوب میگردد. نویسنده در این اثر ادعایی تکخطی را مطرح میکند: «ادراکات اعتباری همان فرهنگ است.» برای اثبات این مدعا، دو استدلال ارائه میدهد؛ هرچند نه بهصورت منسجم و نظاممند، بلکه این استدلالها را میتوان با کنار هم گذاشتن بخشهای پراکنده متن بازسازی کرد. استدلال اول: نویسنده با استناد به تقسیمبندی مرحوم علامه طباطبایی به ادراکات حقیقی و اعتباری، این دوگانه را متناظر با مفاهیم طبیعت و فرهنگ در غرب میداند. به زعم او، ادراکات حقیقی (مانند علوم طبیعی) همان طبیعتاند، زیرا ثابت و جهانشمول هستند، درحالی که ادراکات اعتباری (مانند هنجارهای اجتماعی) متغیر و وابسته به زمان و مکاناند و ازاینرو، با فرهنگ قابلقیاساند.* به این استدلال دو نقد وارد است: ۱.ادراکات حقیقی صرفاً معادل طبیعت نیستند، چراکه حتی ادراک ما از امور اعتباری نیز خود یک ادراک حقیقی است. به بیان دقیقتر، طبیعت زیرمجموعهای از ادراکات حقیقی است و نه تمام آن. ۲.ادراکات اعتباری خود به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم میشوند، و تنها بخش کوچکی از آنها را میتوان با فرهنگ هم تراز دانست. بنابراین، نسبت میان این دو دسته از ادراکات با طبیعت و فرهنگ، عموم و خصوص مطلق است، و نویسنده به این نکته ظریف توجهی نکرده استدلال دوم: کارکرد دکتر مصلح با استناد به این گفته علامه که ادراکات اعتباری موجب پیشرفت انسان میشوند، و از آنجا که فرهنگ نیز چنین نقشی دارد، نتیجه میگیرد که این دو مفهوم یکی هستند. اما این استدلال دچار مغالطه تساوی علت از راه تساوی معلول است؛ زیرا صرفِ شباهت در نتایج دو پدیده، دلیلی بر یکسانبودن ماهوی آنها نیست. جز این دو استدلال، نویسنده استدلال سومی در اثبات ادعای خود ارائه نمیدهد و حتی در تعریف فرهنگ، به یک نقلقول گذرا از هردر بسنده میکند، بیآنکه تحلیل عمیقتری از این مفهوم ارائه دهد. بهطور کلی، کتاب در اثبات ادعای محوری خود قاصر است. اما مشکل اصلی کتاب، رویکرد غلط نویسنده به نظریه اعتباریات علامه طباطبایی است. دکتر مصلح، تحت تأثیر مکتب فکری خود، علامه را صرفاً از منظر فلسفه غرب میخواند و تمام تمجیدهایش از ایشان نه بهخاطر نوآوری در ارائه نظریهای تحولآفرین در علوم سنتی، بلکه به این دلیل است که گمان میکند علامه با این نظریه، راهی به نسبیگرایی غربی گشوده است. این تفسیر آشکارا به دور از مقصود علامه است، چراکه غرض ایشان از طرح اعتباریات، نه تأیید نسبیگرایی، بلکه تبیین نحوی از ادراک است که تا کنون در سنت فلسفه اسلامی به آن توجهی نشده. فراتر از این، نویسنده در فصل «گفتوگویی با علامه طباطبایی» حتی ادعایی افراطیتر مطرح میکند: اینکه ادراکات حقیقی نیز ذیل ادراکات اعتباری قرار میگیرند! این ادعا نهتنها با مبانی فلسفه اسلامی ناسازگار است، بلکه نشاندهنده بدفهمی عمیق از نظریه علامه است. علیایحال همراهی دکتر مصلح با علامه، از موضعی بیرون از ساختار فلسفه اسلامی صورت گرفته است. ایشان نهتنها به عمق این نظریه راه نیافته، بلکه با تفسیرهای نادرست خود، هم به بدفهمی دامن زده و هم مسیر را برای فهم صحیح این نظریه دشوارتر کرده است. *نویسنده بهویژه بر تکثر ادراکات اعتباری (به استناد اشارات علامه) تأکید میورزد و آن را دلیل اصلی تکثر فرهنگی میداند.
(0/1000)
نظرات
15 ساعت پیش
ببین چه یادداشت خوبی نوشتی. من هم یاداشت نمینویسم مگر اینکه بخوام اینطور خوب و انتقادی و خبرآور از درون کتاب باشه. بالاخره اینکه آدم بگه «خوشم اومد» یا «بدم اومد» یا «خوب/بد بود» به تنهایی کافی نیست و باید چند جرعهای از محتوای کتاب به دیگران هم بنوشانی در یادداشت. (پاسخ به اون کامنتی که گذاشته بودی و گفتم که اونجا به خاطر باگ نمیشه جواب کامنت داد)
1
محمدرضا ایمانی
دیروز
1