یادداشت سعید بیگی

        زبان روایت و نثر کتاب خوب و خوشخوان است و ویراستاری هم خوب است.

این کتاب در بارۀ مهم‌ترین بخش زندگی یکی از اصحاب «امام حسین» علیه‌السلام به نام «عبدالله ابن عمیر کلبی» است.

در این کتاب شاهدیم که تفکر و دیدگاه سیاسی، اجتماعی و مذهبی «عبدالله» به مرور و به‌طور تدریجی تغییر می‌کند و در نهایت از جمع حامیان (یزید ابن معاویه) و (عبیدالله ابن زیاد) به کاروان یاوران «امام حسین» علیه‌السلام می‌پیوندد و رستگار می‌شود... .

مدت‌ها بود که این کتاب را می‌خواستم بخوانم، اما قسمت نمی‌شد و در روز شهادت «امام صادق» علیه‌السلام خواندمش و از آن لذت بردم.

گرچه کتاب، بیشتر قصه‌ای تاریخی و تحلیلی از ماجراها بود و صحنه‌های روضه‌ای زیادی نداشت، اما در بسیاری از بخش‌ها، دلم لرزید و ناخودآگاه اشکم جاری شد.

نویسنده به دلیل کارگردان و نویسندۀ نمایش‌نامه و فیلم‌نامه بودن، بخش‌های مختلف داستان را تا حد امکان، در صحنه تعریف و توصیف می‌کند و زبان روایتش بسیار شیرین است.

آقای «کرمیار» در مصاحبه‌ای گفته‌اند که این داستان را به صورت فیلم‌نامه هم نوشته‌اند و همین گفته نشان می‌دهد که چرا نکات مبهمی که در آن بُرهه از تاریخ وجود داشته و در کتاب‌های مختلف خوانده‌ایم و گذرا از آن‌ها رد شده‌ایم و اصل مطلب را متوجه نشده‌ایم، این‌گونه روشن به تصویر کشیده شده است.

بدیهی است که یک نویسندۀ آگاه از نمایش و صحنه، هیچ مطلبی حتی از جزئیات را فروگذار نخواهد کرد و تمام رویدادها را سبک و سنگین کرده و به صورت یک تصویر در ذهن ما مجسم و ثبت می‌کند که بسیار خوب و مفید است.

هم‌چنین ایشان گفته‌اند که دو سال، برای این کتاب تحقیق و مطالعه کرده‌اند و همین نکته هم کتاب را جذاب و خواندنی‌تر کرده است.

به نظرم نمونه‌هایی از مردم کوفه را امروز می‌توانیم، در بین اطرافیان خود ببینیم. کسانی که جز به سود خویش، به چیزی دیگر نمی‌اندیشند و از دین و مذهب و انسانیت؛ تنها به یک نقاب، پوسته، ظاهر و لباس اکتفا نموده‌اند و قصد فریب دیگران با این ظواهر را دارند.

در آن روزگار که رسانه‌ای چون روزگار ما در دسترس نبود، آن وضعیت‌ها پیش می‌آمد. حال آنکه امروز همه‌چیز و همه‌جا در تصرف رسانه‌ها است و گاه تشخیص راه از چاه ناممکن می‌شود.

و در پایان آرزو کردم؛ در امتحان‌هایی که در زندگی برایم پیش می‌آید، خداوند یاریم کند که از راه راست و صراط مستقیم دور نشوم؛ زیرا وقتی فتنه رو کند، تشخیص حق از باطل به دشواری ممکن می‌شود. (والله ولی المستعان: خداوند حامی و یاور است)
      
451

59

(0/1000)

نظرات

داستان با وجود اینکه یه داستان تاریخیه ولی تو همون سطح متوقف نشده و به صورت ناخودآگاه توجه مخاطب رو جلب می‌کنه که اگه چنین مقدماتی تو زمان حال هم اتفاق بیوفته آیا دوباره این تاریخ تکرار میشه و اینکه اگه من هم تو چنین داستانی بودم میتونستم از این فتنه با سربلندی خارج بشم یا نه 
فکر میکنم معطوف شدن فکر به این مسائل ،  تبحر نویسنده رو در نوشتن یه داستان تاریخی نشون میده 
1

3

درود و خداقوت
آفرین! به نکتهٔ مهم و جالبی اشاره کردید. یکی از نقاط قوت کتاب همینه که آدم دلش می‌لرزه که نکنه من هم مثل عمرو ابن حجاج یا شبث ابن ربعی و دیگر کوفیان سپاه ابن زیاد باشم که از دوستی آل‌الله به دشمنی‌شون برسم.
یک معنای کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا هم می‌تونه همین باشه. خدایا در فتنه‌های روزگار یاریمون کن، به هر قیمتی که شده طرف حق باشیم! آمین رب‌العالمین. مانا باشید و سپاس. 💐🙏 

2

فکر میکنم نکته برجسته کتاب نامیرا ترغیب خواننده به روراست شدن با خودش بود. اینکه به دلمون نگاه کنیم و ببینیم چه خبره؟ واقعا دوستدار آل الله هستیم یا فقط به زبان و در مواقعی که سودی در آن است، محبت داریم.
این افرادی که فرمودید از دوستی به دشمنی نرسیدند، دوست نبودند، فقط بودند. همین، به تناسب موقعیت نقاب از چهره بر می دارند و می گذارند.
توصیفاتتون درباره قلم نویسنده و فضای کتاب خیلی خوب و تشویق کننده بود با اینکه کتاب رو خوندم و همین طور تاریخ اون روزها رو، دلم خواست دوباره بخونم.
خدا قوت.
1

2

درود و خداقوت
درست می‌فرمایید، دوست نبودند، در لباس دوست بودند. ولی ابتدا خیلی ادعا داشتند، مثل خیلی از ماها. بعد از اینکه آن شرایط پیش آمد، مردود شدند. 
وگرنه زمانی خیلی از مردم هم روزگارشان، آنها را به دین و ایمان و محبت اهل بیت رسول‌الله(ص) می‌شناختند. امان از آزمایش الهی و فتنه‌های روزگار! 
از لطفتون بسیار سپاس‌گزارم. مانا باشید. 🌷🌺🙏 

0