یادداشت حسنشونم

مرگ ایوان ایلیچ
        ایوان ایلیچ، مردی که عمرش را در پیروی از قواعد و هنجارهای جامعه گذراند، در آغوش مرگ، به راز بزرگی پی برد. رازی که در عمق وجودش نهفته بود و تا آن زمان، زیر لایه‌های زندگی روزمره پنهان مانده بود.

مرگ، آینه‌ای شد تا او به زندگی‌اش نگاهی دوباره بیندازد. زندگی‌ای که پر بود از ظواهر، موفقیت‌های سطحی و روابطی که بر پایه منافع بنا شده بودند. در آن لحظات پایانی، او به پوچی همه آن چیزهایی که برایشان تلاش کرده بود پی برد.

ایوان ایلیچ، در آستانه‌ی مرگ، در جستجوی معنای واقعی زندگی بود. او به دنبال آن جرقه‌ای از حقیقت بود که بتواند به او آرامش بخشد. اما آیا توانست آن را بیابد؟ آیا در لحظات پایانی، به آشتی با خود و جهان رسید؟

تولستوی با زبانی ساده و گیرا، ما را به سفری درون‌نگرانه می‌برد. سفری به اعماق وجود یک انسان که در مواجهه با مرگ، به بزرگ‌ترین پرسش‌های زندگی پاسخ می‌جوید. "مرگ ایوان ایلیچ" تنها یک داستان نیست، بلکه آینه‌ای است که هر یک از ما می‌توانیم در آن به درون خود بنگریم و به این پرسش پاسخ دهیم که آیا ما نیز همچون ایوان ایلیچ، زندگی خود را بر اساس ارزش‌های واقعی بنا کرده‌ایم؟

این رمان کوتاه اما تاثیرگذار، ما را به این فکر وامی‌دارد که زندگی واقعی چیست و چگونه می‌توانیم آن را با تمام وجود تجربه کنیم. شاید مرگ ایوان ایلیچ، تلنگری باشد برای ما تا به ارزش‌های واقعی زندگی پی ببریم و قبل از اینکه خیلی دیر شود، تغییراتی در زندگی خود ایجاد کنیم.
      
245

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.