یادداشت زهرا رستاد
1402/10/8
_۹_ اگر خدا بخواهد کسی را مجازات کند ، اول عقلش را از او میگیرد باورم نمیشد این نمایشنامه در سال ۱۸۳۶ نوشته شده باشه، اصلا حس و حال قدیمی نداره .. از همان خط های ابتدایی شاهد بیان مشکل و ماجرا هستیم و خبری از مقدمه چینیهای طولانی و اذیت کننده نیست :)) این نمایشنامه در ۵ پرده نوشته شده داستان از جایی شروع میشود که در طی خبری که به شهردار رسیده اطلاع دادهاند که قرار است بازرسی برای بررسی مشکلات راهی این شهر کوچک شود.. در این صفحات به زیبایی فساد اداری و همراهی مردم عادی در این راه به صورت طنز به نمایش گذاشته شده.. ماجرایی که گریبانگیر همهی ملت ها در همهی زمان ها است و همین باعث ارتباط گیری بهتر با این نمایشنامه میشود.. 《مرا بکشید هم نمیتوانم سر دربیاورم این ماجرا چطور اتفاق افتاد! انگار مه جلو چشممان را گرفته بود》 این دیالوگ من و به یاد کتاب آدمخواران انداخت ، فقط با این تفاوت که اینجا ضرر به مال بود نه به جان :) متفاوت ترین ، طولانی ترین و پر شخصیت ترین نمایشنامه ای بود که خوندم ولی لذت بخش بود، تا پرده دوم یکم با شخصیت ها کشتی میگرفتم ولی بعدش خیلی روان پیش رفتیم 😂 شخصیت های این نمایشنامه(به جز دختر شهردار ، که دلم برای این بچه کباب شد ) هیچکدوم شخصیت کاملا خوب و مثبتی نداشتند ، هم بد بودن و هم خوب .. هم سیاه و هم سفید.. ولی کم پیش میومد که دلم براشون بسوزه ، حتی دوست داشتم بازرس به طور کامل به کارش برسه و بعد برگرده :) البته به جز ماجرای دختر شهردار .. (دوست داشتم برای شخصیت ها تحلیلی بنویسم ولی هم از حوصلهی من خارج هست و هم آقای گلکار در پایان کتاب مطالب بسیار مفیدی نوشتن به همون مطالب مراجعه کنید 😂😂) کتاب بعدی از جناب گوگول تاراس بولبا باشه :) آیا درسته که فکر میکنم گوگول در زمان خودش شناخته نشده و برعکس خیلی هم نقد میشده و سالهای بعد از آن تازه متوجه مفهوم و قدرت آثارش شدن؟
(0/1000)
نظرات
1402/10/9
اصلا گوگول عالیه. تاراس بولبا رو منم میخوام بخونم ولی فعلا وقت ندارم براش... 😭
2
1
زهرا رستاد
1402/10/8
0