یادداشت

در انتظار گودو
        [آن قصد که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگهِ او شهان نهادندی رو)
(دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته همی گفت که کوکو کوکو]

خیام

درود 
نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت نویسنده ایرلندی است که نخستین تئاتر "در انتظار گودو" در سال ۱۹۵۳ برگزار شد. به طور کلی تمامی منتقدین این نمایشنامه را داستانی پوچ که با اعتقادات بکت تلفیق و به صورت  تراژدی‌ای کمدی بیان شده است می‌دانند، در حالی که بکت به اعماق جلد انسانی اشاره می‌کند که همواره تنها در انتظاری می‌نشیند و برای نجات خودش منتظر دیگری‌است و یا در تعصبی بی‌جا بسر می‌برد؛ ولادمیر  یکی از شخصیت‌های داستان که همواره امید به گودو را در خود حفظ می‌کند در حالی که استراگون دوست او، همواره به دنبال سرخوشی‌های کوتاه است، پوتزو رهگذر ستم‌گری که لحظلاتی در نمایشنامه حضور می‌یابد و سنگدلی انسان‌ها را به نمایش می‌گذارد و به بیننده می‌فهماند که امید می‌تواند ظالم باشد و ظالمی را بیافریند، لاکی برده‌ای بدبخت که دائما توسط پوتزو کنترل می‌شود و عذاب می‌کشد اما نمی‌خواهد از او جدا شود، بکت با لاکی فریاد می‌زند که امید با عشق و حماقت بیچارگی می‌آورد، اتفاقاتی که برای پوتزو و لاکی می‌افتد نشان می‌دهد که امید غلط چگونه پاسخگوی انسان‌ها خواهد شد، با ولادمیر و استراگون ثابت می‌کند که انسان وجودش همانند خود گونه‌اش می‌تواند بی‌اهمیت باشد.
هر یک از این اخلاق‌های انسانی همراه توقع، امید و تعصب بی‌جا تنها ضرر خواهند آفرید، بکت در نمایشنامه به حضور منجی‌ای نهایی به نام گودو اشاره می‌کند که غیرمستقیم  به تراژدی‌های قرون وسطا اشاره می‌کند که هر یک از بزرگان ادیان مسیحیت اعتقاد داشتند تنها در صورت فتح آسیانه میانه امکان رستگاری دارند همچون ولادمیر که برای اعتماد به گودو از هیچ‌چیزی دریغ نمی‌ورزد حتی حاضر است تنها دوستش استراگون را نیز رها کند، خود استراگون تداعی‌گر حماقت انسان‌هاست که زندگی را در تن‌پروری می‌بینند و انتظار دارند که دیگران برای آنان کاری کنند و تنها به تنگ و گشاد بودن پوتینش می‌اندیشد و همیشه با دیگران درگیر شده و خودش را به نفهمی می‌زند همچون سربازان مغول که نمی‌دانستند برای چه می‌جنگیدند تنهو دلیل‌هایشان، باده و می و شلاق افسران بوده ، پوتزو اعتقاد داشت که دلیل ماندن لاکی در نزد او علاقه لاکی به اوست و از این بابت غرور فراوان داشت، بکت با پوتزو به رفتاری انسانی می‌پردازد که دیگران کمتر می‌خواهند آن را درک کنند؛ هنگامی که فردی عشق کسی را نسبت به خود می‌یابد از آن سوء استفاده می‌کند و برای تهی‌گری‌های وجودش دنبال مرهمی می‌گردد، همچون اروپاییان که به آفریقا رسیدند، همچون کلئوپاترا و سزار و همچون  ما و قلبمان. لاکی برده‌ای با استعداد اما بدبخت که باید به او دستور داد تا عمل کند، جوانان امروزی را تداعی می‌کند که از خود اراده‌ای ندارند، چون دست و پا بسته‌اند، تلاش می‌کنند، سختی می‌کشند و در نهایت همانند ژاپنیان در محل اشتغالشان جانشان را از دست می‌دهند، بکت با لاکی  به درد جوانان می‌پردازد.
داستان کلا سقوط و صعودی ندارد؛ چون هر شخصی هنگامی که به سنین نود سالگی می‌رسد، زندگی‌اش را مانند سفره‌ای می‌بیند که بعضی بر روی آن نان و ماستی، گاهی وقت‌ها کباب بره‌ای می‌نهد و گاهی اوقات تهی‌تر از جیبش بوده، اما می‌دانسته تا زمانی که سفره را از ناخالصی‌ها نمی‌‌زداییده نمی‌توانسته غذایی تازه بر سر آن بنهد، می‌دانسته تا با ضربات محکمی به اصطلاح آن را نتکاند، سفره کثیف می‌ماند، تا آن را در محلی تنگ و تنها همانند کابینتی قرار نمی‌داده، به سر راه می‌بود و شادی‌اش بی‌مصرف اما داستان پر از لرزش‌هاست، بکت می‌خواسته بگوید که انسان نمی‌خواهد درک کند که امید می‌تواند انسان را تباه کند.
ترجمه بدون محدودیت و آزاد آقای اصغر رستگار بر زیبایی این اثر می‌افزاید. ترجمه ایشان با ارائه مثال‌ها و عبارت‌های عامیانه، زیبا و متناسب فضای نمایشنامه شما را همراهی می‌کند و در نهایت در چندین صفحه با نگارشی رندانه و دلنشین اثر ترجمه شده را تفسیر می‌کند تا خواننده پس از پایان اثر درک بهتری از آن بیابد‌‌.
      
372

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.