بریده‌های کتاب زهرا قماشی

« آن زمان آنقدر کوچک بودم که فکر به جنگ رفتن برایم رمانتیک بود.»

«بدست آوردن قدرت خیلی آسون تر از نگه داشتنشه»

« وقتی خیلی نرم شدی ، همه تو را خم می کنند.»

«خیلی ها هستند که حرف حق سرشان می شود و نفس حق را میشناسند . منتها پراکنده هستند....»

_ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟

« بنظرم بعضی ها آن قدر که لازم است نمی میرند»

«بدترین مجازات برای خیانت مرگ نیست، بلکه زندگی کردن در جایی به غیر از کشور فوق العاده ایه که خواهی ساخت.»

« یک جامعه، شانش موفقیت ندارد؛ اگر زنانش تحصیل نکنند »

یک خزعبل: « زن و مرد از هر حیث برابرند...»

« مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند»

«گاهی فکر می کنم اگر او از نصحیت مردم برای انجام دادن کارهای خوب دست بردارد، تاثیر بهتری روی جامعه میگذارد!»

«من فکر می کنم. نباید برای مشکلاتی که هنوز پیش نیامده اند غصه خورد ، موافقی ماریلا ؟»