بریده‌های کتاب زینب

در همان حال که دسته های موتور را گرفته بود و به سرعت می راند با صدایی بلند و رسا مدح امیرالمومنین میخواند:((گر بهای شیعه بودن سر جدا گردیدن است /مابه عشق مرتضی تاوان آن را می دهیم...تا بماند تا ابد ذکر علی بر ماذنه/هستی و دار و ندار و جانمان را می دهیم))

لرزیدن دل یک لحظه است اما همان یک لحظه می تواند عاقبتت را تغییر دهد.دل اگر برای خدا بلرزد جز امنیت در انتظارت نیست اما اگر برای غیر خدا بلرزد باید منتظر طوفان باشی،طوفانی سهمگین.

دخترم!حرف آدم ها از عقیده شان می آید،عقیده باد نیست که یک روز باشد و یک روز نه.

تسخیر سفارت آمریکا در روز۱۳آبان سال۱۳۵۸،یک آتش افروزی هیجانی و یکباره نبود،بلکه به مثابه جرقه ای بود که انبار باروت خشم جامعه ایران از سال ها مداخله آمریکا در کشورشان را منفجر کرد.سرآغاز این مداخلات را باید سال ۱۳۳۲دانست:دولت ایلات متحده و ایستگاه سی آی ای در تهران یک کودتای نظامی راه انداخت و دولت قانونی وقت به نخست وزیری محمد مصدق را سرنگون کرد.

مرتضی!تصمیم های بزرگ همیشه منتظر نمی مانند تا تو در آن ها بیاویزی .بسیاری در بزنگاه تصمیم هایشان را دفن می کنند تا به وقتش آن ها را استخراج کنند،اما این وقت قضا می شود مانند نماز صبحی که قضا می شود و با هیچ قضا کردنی ،ادا نمی شود‌

هجده سالگی سن عجیبی است‌.تلاقی طوفان های روح،ارزوهای بزرگ و ترس هایی که از حسرت های احتمالی آینده در گوشه و کنار قلب و جان پنهان شده اند.