بریدههای کتاب یزدی زادگان یزدی زادگان 1403/4/25 عاشورا علی صفایی حائری 4.1 30 صفحۀ 7 تو در آن بيابان، تنها ماندى، ليكن، اميدوار. آنها، با آن همه طلسم قدرت و نيرو، نااميد، بر روى نيزه و شمشير، تكيه مىدادند تو، يك مرد، يك چراغ، آنها، مردهها، مدفون ظلمت و تاريكى، نگهبانِ گور خويش. و تو، پيروزى. ظلمت، در انتظار پرتو مشعلهاست. در انتظار شعلهى بىپرواست. 0 1 یزدی زادگان 1403/1/6 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 98 شناخت، عقيده، نظام، احكام اين همه بايد در رابطه با هم طرح شوند و خود احكام نيز در ارتباط با هم بررسى شوند. نمىتوانيم زكات را بدون توجه به آثار آن بررسى كنيم؛ كه آثار زكات با مبانى ديگر فقه اسلامى در رابطه است و همين ارتباطِ احكامِ اسلامى است كه روشن كنندۀ مسائلى است كه ما به اسلام بستهايم و بر آن تحميل كردهايم. با جريان زكات شايد نظام پولى عوض و وضعيت اسكناس به هم بخورد 0 11 یزدی زادگان 1403/1/6 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 77 قلّۀ فكرى «دكارت» كه مطرح مىكند: «من فكر مىكنم، پس هستم»، اين اوج فكرى، انحطاط فكرى را نشان مىدهد؛ چون ما خودمان را بلاواسطه درك مىكنيم. در اين جمله تو سه مرحله را طى كردهاى: «من»، «فكر»، «مىكنم». تو اين سه مرحله را؛ يعنى «من، خودم» كه مجموع نيروهايم هستم. شخصيتم هستم، «فكرم» و «عملم: كردن» را احساس كردهاى. پس چطور مىخواهى چيزى را كه از آن گذشتهاى، دوباره اثباتش كنى؟ اين اوج فكرى كه مىخواهد از اولين مسائل، آگاهى و شناخت را شروع كند، انحطاط فكرى را به همراه دارد؛ چرا كه انسان بلاواسطه خودش را احساس كرده است. 0 3 یزدی زادگان 1403/1/6 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 56 علت مرض، تنها وجود ميكرب نيست كه وجود زمينه براى رشد آن هم يكى از علل است. ما مسأله را محدود به شرايط مىكنيم و خودمان را تبرئه مىكنيم و مىگوييم: ما كنار ميكربها بوديم، در حالى كه ميكربها و موقعيتها و شرايط، هيچ كدام ملاك نيستند. اينكه ما چه موضعى در برابر آنها داشتهايم مطرح است. مهم موضعگيرى ما در برابر موقعيتهاست و اين چيزى است كه كاملاً در اختيار ماست. مهم نيست در تاريكى هستيم يا نور، مهم اين است كه نور در راه ما افتاده يا در چشم ما؟ نورى كه در چشم است، كور مىكند و نورى كه در راه است، عامل حركت. صرف اينكه نور وجود دارد، مشكل را حلّ نمىكند و صرف اينكه تاريكى است، مسأله را توجيه نمىكند. «وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»؛ مىگويند: ما بر شما تسلط و سلطه و حاكميت نداشتيم. مؤثر بوديم، ولى سلطان نبوديم. 0 2 یزدی زادگان 1402/12/20 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 40 وجود انسانهاى متعالى علامت حركت انسان است. علامت اين است كه ما هم مىتوانيم همان مراحل را طى كنيم. شايد شنيده باشيد كه على (ع) ميزان است؛ يعنى ترازوى من است. من دستم را با دست او، عمرم را با عمر او، فكرم را با فكر او بسنجم. تفاوتهايى كه در ميان است مربوط به اين است كه ما كار نكردهايم و سعى نداشتهايم. بايد عذرها را در همين جا بريزيم و نگوييم: نداريم؛ كه دارايى مطرح نيست. همان اندازه كه داريم اگر خرج كنيم، به قله و اوجى مىرسيم كه ديگران رسيدند. مقدار استعدادها، امكانات آدمى، محيط و اينكه با رسول بوده يا نه و اينكه در چه شرايطى قرار گرفته، هيچ كدام براى حركت انسان ركن نيستند، پايه و اساس نيستند؛ چرا كه موقعيتها مهم نيستند. اين موضعگيرى در موقعيتهاست كه ارزش مىآفريند. 0 8 یزدی زادگان 1402/12/20 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 20 عظمت انسان در بينش اوست، نه دانش او. 0 2 یزدی زادگان 1402/12/14 عقرب های کشتی بمبک فرهاد حسن زاده 4.0 26 صفحۀ 12 1 35
بریدههای کتاب یزدی زادگان یزدی زادگان 1403/4/25 عاشورا علی صفایی حائری 4.1 30 صفحۀ 7 تو در آن بيابان، تنها ماندى، ليكن، اميدوار. آنها، با آن همه طلسم قدرت و نيرو، نااميد، بر روى نيزه و شمشير، تكيه مىدادند تو، يك مرد، يك چراغ، آنها، مردهها، مدفون ظلمت و تاريكى، نگهبانِ گور خويش. و تو، پيروزى. ظلمت، در انتظار پرتو مشعلهاست. در انتظار شعلهى بىپرواست. 0 1 یزدی زادگان 1403/1/6 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 98 شناخت، عقيده، نظام، احكام اين همه بايد در رابطه با هم طرح شوند و خود احكام نيز در ارتباط با هم بررسى شوند. نمىتوانيم زكات را بدون توجه به آثار آن بررسى كنيم؛ كه آثار زكات با مبانى ديگر فقه اسلامى در رابطه است و همين ارتباطِ احكامِ اسلامى است كه روشن كنندۀ مسائلى است كه ما به اسلام بستهايم و بر آن تحميل كردهايم. با جريان زكات شايد نظام پولى عوض و وضعيت اسكناس به هم بخورد 0 11 یزدی زادگان 1403/1/6 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 77 قلّۀ فكرى «دكارت» كه مطرح مىكند: «من فكر مىكنم، پس هستم»، اين اوج فكرى، انحطاط فكرى را نشان مىدهد؛ چون ما خودمان را بلاواسطه درك مىكنيم. در اين جمله تو سه مرحله را طى كردهاى: «من»، «فكر»، «مىكنم». تو اين سه مرحله را؛ يعنى «من، خودم» كه مجموع نيروهايم هستم. شخصيتم هستم، «فكرم» و «عملم: كردن» را احساس كردهاى. پس چطور مىخواهى چيزى را كه از آن گذشتهاى، دوباره اثباتش كنى؟ اين اوج فكرى كه مىخواهد از اولين مسائل، آگاهى و شناخت را شروع كند، انحطاط فكرى را به همراه دارد؛ چرا كه انسان بلاواسطه خودش را احساس كرده است. 0 3 یزدی زادگان 1403/1/6 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 56 علت مرض، تنها وجود ميكرب نيست كه وجود زمينه براى رشد آن هم يكى از علل است. ما مسأله را محدود به شرايط مىكنيم و خودمان را تبرئه مىكنيم و مىگوييم: ما كنار ميكربها بوديم، در حالى كه ميكربها و موقعيتها و شرايط، هيچ كدام ملاك نيستند. اينكه ما چه موضعى در برابر آنها داشتهايم مطرح است. مهم موضعگيرى ما در برابر موقعيتهاست و اين چيزى است كه كاملاً در اختيار ماست. مهم نيست در تاريكى هستيم يا نور، مهم اين است كه نور در راه ما افتاده يا در چشم ما؟ نورى كه در چشم است، كور مىكند و نورى كه در راه است، عامل حركت. صرف اينكه نور وجود دارد، مشكل را حلّ نمىكند و صرف اينكه تاريكى است، مسأله را توجيه نمىكند. «وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ»؛ مىگويند: ما بر شما تسلط و سلطه و حاكميت نداشتيم. مؤثر بوديم، ولى سلطان نبوديم. 0 2 یزدی زادگان 1402/12/20 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 40 وجود انسانهاى متعالى علامت حركت انسان است. علامت اين است كه ما هم مىتوانيم همان مراحل را طى كنيم. شايد شنيده باشيد كه على (ع) ميزان است؛ يعنى ترازوى من است. من دستم را با دست او، عمرم را با عمر او، فكرم را با فكر او بسنجم. تفاوتهايى كه در ميان است مربوط به اين است كه ما كار نكردهايم و سعى نداشتهايم. بايد عذرها را در همين جا بريزيم و نگوييم: نداريم؛ كه دارايى مطرح نيست. همان اندازه كه داريم اگر خرج كنيم، به قله و اوجى مىرسيم كه ديگران رسيدند. مقدار استعدادها، امكانات آدمى، محيط و اينكه با رسول بوده يا نه و اينكه در چه شرايطى قرار گرفته، هيچ كدام براى حركت انسان ركن نيستند، پايه و اساس نيستند؛ چرا كه موقعيتها مهم نيستند. اين موضعگيرى در موقعيتهاست كه ارزش مىآفريند. 0 8 یزدی زادگان 1402/12/20 حرکت علی صفایی حائری 4.6 14 صفحۀ 20 عظمت انسان در بينش اوست، نه دانش او. 0 2 یزدی زادگان 1402/12/14 عقرب های کشتی بمبک فرهاد حسن زاده 4.0 26 صفحۀ 12 1 35