بریده‌ای از کتاب عاشورا اثر علی صفایی حائری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 7

تو در آن بيابان، تنها ماندى، ليكن، اميدوار. آن‌ها، با آن همه طلسم قدرت و نيرو، نااميد، بر روى نيزه و شمشير، تكيه مى‌دادند تو، يك مرد، يك چراغ، آن‌ها، مرده‌ها، مدفون ظلمت و تاريكى، نگهبانِ گور خويش. و تو، پيروزى. ظلمت، در انتظار پرتو مشعل‌هاست. در انتظار شعله‌ى بى‌پرواست.

تو در آن بيابان، تنها ماندى، ليكن، اميدوار. آن‌ها، با آن همه طلسم قدرت و نيرو، نااميد، بر روى نيزه و شمشير، تكيه مى‌دادند تو، يك مرد، يك چراغ، آن‌ها، مرده‌ها، مدفون ظلمت و تاريكى، نگهبانِ گور خويش. و تو، پيروزى. ظلمت، در انتظار پرتو مشعل‌هاست. در انتظار شعله‌ى بى‌پرواست.

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.