بریده کتابهای T/\H/\ T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 98 چه دریاهای آبی زیر آفتاب، چه جنگلهای یشمی در رگبارهای گرم، چه خسوف ها با خوشیِ جفت بودن با هم که نمیبینیم و میمیریم. چه کودکانی که شاد نمیکنیم و میمیریم. چه ستمها که هست و مرگشان را نعره نمیکشیم و میمیریم. 0 0 T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 97 _همه اینها، این همه نوشتم، چه فایده؟ کجا یه ذره درس شد؟ بدتر میشه. رجاله ها میفهمن دستشون رو شده، قایم ترش میکنن... پیشونیم رو میزنم به دیوار که منگ بشم، نشنوم صدای کلهها رو، بلندتر میشن... 0 0 T/\H/\ 1403/1/15 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 59 صدایت روی بوی بهار نارنج میلغزد. از جنس همان میشود. صدایت در بهار بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خط کاتبی که تو را مینویسد... 0 1 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 36 نسیم شامگاهی برای تنهایی میوزد. دف در سنگ برای تنهایی میکوبد و روح تاک، برلی تنهایی سماع کُندش را به سوی آسمان میپیچد. همهی اینها هست و هست،و گلایهای نیست جز اینکه چرا غم و مَلک، با هم، بعضی را برمیگزینند، در فراق فراق و وصال مدام... 0 1 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 10 من به باورِ عشق دیگران محتاجم. غبار متفرق تنم را بازگردانده، مجموع میکند ارواحِ تنم را. اگر مهر نورزید، میمیرم باز و پراکنده میشوم به کوزهها در سردابه های مخفی شراب. 0 10 T/\H/\ 1403/1/14 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 343 ((ما معمولاً فکر میکنیم جهان آخرت دنیایی است عظیم و غیرقابل درک. آخر چرا؟ آمدیم آن دنیا اتاقک محقری بود مثل همین حمامهای دودزدهی دهات، با سه کنجهای کارتُنک بسته، هان؟ آن وقت چه؟ میدانید، من که گاهی فکر میکنم باید همینطورها باشد.)) 0 0 T/\H/\ 1403/1/7 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 193 فکرکرد:((نمیدانم کجا، داستان مردی را خواندم که به مرگ محکوم شده بود. ساعتی مانده به اجرای حکم اعدام، میگفت یا فکر میکرد که اگر مجبور بود جایی زندگی کند مثل صخرهای بلند، لبهی پرتگاهی باریک که فقط به اندازه ایستادن یک نفر جا داشته باشد،جایی که دور تا دورش درههای بیانتها، اقیانوس، ظلمت ابدی، تنهایی ابدی، طوفانهای ابدی باشد؛ اگر مجبور بود یک عمر، هزار سال، یا اصلا تا قیام قیامت، در چنین شرایطی زندگی کند، باز هم ترجیح میداد زندگی کند تا این که همان دم بمیرد! آخ، فقط زندگی کردن، زندگی کردن، زندگی کردن! تحت هر شرایطی... فقط زندگی کردن! چه حقیقتی است اين، خدا، چه حقیقتی!)) 0 25 T/\H/\ 1403/1/5 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 64 ناگهان دیوانهوار فریاد کشید: ((یا اصلا دست از زندگی بکشم! سرنوشتم را، همینطور که هست، با خفت و خواری قبول کنم و حق عمل کردن، حق زندگی کردن، حق دوست داشتن را ببوسم و تا ابد کنار بگذارم!)) 0 25 T/\H/\ 1403/1/4 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 42 آدمیزاد به همه چيز عادت میکند... حیوانها! 0 0 T/\H/\ 1403/1/4 هنر عشق ورزیدن اریک فروم 3.5 11 صفحۀ 103 امروز خوشحالی انسان منحصر است به ((دلخوشی داشتن))، و دلخوشی داشتن یعنی راضی بودن از مصرف و جذب کالاها، مناظر، غذاها، مشروب ها، سیگارها، مردم، سخنرانی، کتابها و فیلمها _ همهی اینها مصرف میشوند، بلعیده میشوند. 0 0
بریده کتابهای T/\H/\ T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 98 چه دریاهای آبی زیر آفتاب، چه جنگلهای یشمی در رگبارهای گرم، چه خسوف ها با خوشیِ جفت بودن با هم که نمیبینیم و میمیریم. چه کودکانی که شاد نمیکنیم و میمیریم. چه ستمها که هست و مرگشان را نعره نمیکشیم و میمیریم. 0 0 T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 97 _همه اینها، این همه نوشتم، چه فایده؟ کجا یه ذره درس شد؟ بدتر میشه. رجاله ها میفهمن دستشون رو شده، قایم ترش میکنن... پیشونیم رو میزنم به دیوار که منگ بشم، نشنوم صدای کلهها رو، بلندتر میشن... 0 0 T/\H/\ 1403/1/15 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 59 صدایت روی بوی بهار نارنج میلغزد. از جنس همان میشود. صدایت در بهار بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خط کاتبی که تو را مینویسد... 0 1 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 36 نسیم شامگاهی برای تنهایی میوزد. دف در سنگ برای تنهایی میکوبد و روح تاک، برلی تنهایی سماع کُندش را به سوی آسمان میپیچد. همهی اینها هست و هست،و گلایهای نیست جز اینکه چرا غم و مَلک، با هم، بعضی را برمیگزینند، در فراق فراق و وصال مدام... 0 1 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 10 من به باورِ عشق دیگران محتاجم. غبار متفرق تنم را بازگردانده، مجموع میکند ارواحِ تنم را. اگر مهر نورزید، میمیرم باز و پراکنده میشوم به کوزهها در سردابه های مخفی شراب. 0 10 T/\H/\ 1403/1/14 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 343 ((ما معمولاً فکر میکنیم جهان آخرت دنیایی است عظیم و غیرقابل درک. آخر چرا؟ آمدیم آن دنیا اتاقک محقری بود مثل همین حمامهای دودزدهی دهات، با سه کنجهای کارتُنک بسته، هان؟ آن وقت چه؟ میدانید، من که گاهی فکر میکنم باید همینطورها باشد.)) 0 0 T/\H/\ 1403/1/7 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 193 فکرکرد:((نمیدانم کجا، داستان مردی را خواندم که به مرگ محکوم شده بود. ساعتی مانده به اجرای حکم اعدام، میگفت یا فکر میکرد که اگر مجبور بود جایی زندگی کند مثل صخرهای بلند، لبهی پرتگاهی باریک که فقط به اندازه ایستادن یک نفر جا داشته باشد،جایی که دور تا دورش درههای بیانتها، اقیانوس، ظلمت ابدی، تنهایی ابدی، طوفانهای ابدی باشد؛ اگر مجبور بود یک عمر، هزار سال، یا اصلا تا قیام قیامت، در چنین شرایطی زندگی کند، باز هم ترجیح میداد زندگی کند تا این که همان دم بمیرد! آخ، فقط زندگی کردن، زندگی کردن، زندگی کردن! تحت هر شرایطی... فقط زندگی کردن! چه حقیقتی است اين، خدا، چه حقیقتی!)) 0 25 T/\H/\ 1403/1/5 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 64 ناگهان دیوانهوار فریاد کشید: ((یا اصلا دست از زندگی بکشم! سرنوشتم را، همینطور که هست، با خفت و خواری قبول کنم و حق عمل کردن، حق زندگی کردن، حق دوست داشتن را ببوسم و تا ابد کنار بگذارم!)) 0 25 T/\H/\ 1403/1/4 جنایت و مکافات فیودور داستایفسکی 4.5 138 صفحۀ 42 آدمیزاد به همه چيز عادت میکند... حیوانها! 0 0 T/\H/\ 1403/1/4 هنر عشق ورزیدن اریک فروم 3.5 11 صفحۀ 103 امروز خوشحالی انسان منحصر است به ((دلخوشی داشتن))، و دلخوشی داشتن یعنی راضی بودن از مصرف و جذب کالاها، مناظر، غذاها، مشروب ها، سیگارها، مردم، سخنرانی، کتابها و فیلمها _ همهی اینها مصرف میشوند، بلعیده میشوند. 0 0