بریده‌های کتاب ,๋ 𝖧𝖺𝖽𝗂𝗌 ⋆

داستان‌های ما درون خودمان بود. هزاران بخش کوچک داستان با ما می‌مرد.

شاید داستان ها می‌گفتند ما عاشق هم بودیم. اما داستان ها هرگز به یاد نمی‌آوردند که این عشق چه حسی داشت.

حادثه آن شوخ‌طبعی بی‌رحمانه‌ی سرنوشت را ندارد.

مطمئن بودم که قلب من آن‌قدر تند می‌زند که برای هر دویمان کافی است.

تا قبل از اینکه تو رو ببینم، به سرنوشت اعتقاد نداشتم.

وقتی همه این‌قدر درباره‌ی اعتقادشون مطمئن هستن، سخته آدم بفهمه که اصلاً کسی درست می‌گه یا نه.

ارزش زندگی بیشتر از اونه که برای ایمن موندن، همیشه توی قفس باشی …