بریدههای کتاب سارا سارا 1404/4/23 در قعر لانه ی خرگوش خوان پابلو ویلالوبوس 3.6 13 صفحۀ 41 من یک جمله از ترانهی «شاه» را انتخاب کردهام، آنجایی که میگوید: «اشک و اشک، اشک و اشک، اشک و اشک، اشک و اشک.» 0 5 سارا 1404/4/3 ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه جی. آر. آر. تالکین 4.4 65 صفحۀ 84 چرا احساس میکنم اینقدر نازک شدهام، انگار که یکجور کشیده باشندم، نمیدانم میفهمی منظورم چیست؟ مثل کرهای که آن را روی نان خیلی بزرگی مالیده باشند. 1 61 سارا 1403/7/1 کتاب زندگی های من الکساندر همن 3.7 5 صفحۀ 194 حس کردم توی یک آکواریوم هستم؛ میتوانستم بیرون را ببینم، مردم بیرون هم میتوانستند (اگر میخواستند) من را در آن تو ببینند، اما آنها و من در دو محیط کاملاً متفاوت زندگی میکردیم و نفس میکشیدیم. 3 17 سارا 1403/7/1 کتاب زندگی های من الکساندر همن 3.7 5 صفحۀ 113 جنگ واقعیترین چیزی است که میتواند وجود داشته باشد، واقعیتی خارقالعاده که هم درون و هم برون آدم را، مثل روحی شکست خورده، با خاک یکسان میکند. 0 25 سارا 1403/4/20 آواز ماهی بی نام رضا جمالی حاجیانی 2.8 1 صفحۀ 78 شما دیدهاید ماهی نعره بکشد؟ چه میدانم. شاید هم نعره کشیده باشد اما زیر آب که صدایش درنیامده. خودش هم باورش شده صدا ندارد. 2 12 سارا 1403/4/20 آواز ماهی بی نام رضا جمالی حاجیانی 2.8 1 صفحۀ 16 بله که یادم مانده. خوب هم یادم مانده. چی را خوش به حالم؟ آدم که نباید حافظهی خوبی داشته باشد. باید یادش برود. اصلاً آدم که حافظهاش کار کند، توی گذشته میماند. خوش به حالش نیست. 0 27
بریدههای کتاب سارا سارا 1404/4/23 در قعر لانه ی خرگوش خوان پابلو ویلالوبوس 3.6 13 صفحۀ 41 من یک جمله از ترانهی «شاه» را انتخاب کردهام، آنجایی که میگوید: «اشک و اشک، اشک و اشک، اشک و اشک، اشک و اشک.» 0 5 سارا 1404/4/3 ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه جی. آر. آر. تالکین 4.4 65 صفحۀ 84 چرا احساس میکنم اینقدر نازک شدهام، انگار که یکجور کشیده باشندم، نمیدانم میفهمی منظورم چیست؟ مثل کرهای که آن را روی نان خیلی بزرگی مالیده باشند. 1 61 سارا 1403/7/1 کتاب زندگی های من الکساندر همن 3.7 5 صفحۀ 194 حس کردم توی یک آکواریوم هستم؛ میتوانستم بیرون را ببینم، مردم بیرون هم میتوانستند (اگر میخواستند) من را در آن تو ببینند، اما آنها و من در دو محیط کاملاً متفاوت زندگی میکردیم و نفس میکشیدیم. 3 17 سارا 1403/7/1 کتاب زندگی های من الکساندر همن 3.7 5 صفحۀ 113 جنگ واقعیترین چیزی است که میتواند وجود داشته باشد، واقعیتی خارقالعاده که هم درون و هم برون آدم را، مثل روحی شکست خورده، با خاک یکسان میکند. 0 25 سارا 1403/4/20 آواز ماهی بی نام رضا جمالی حاجیانی 2.8 1 صفحۀ 78 شما دیدهاید ماهی نعره بکشد؟ چه میدانم. شاید هم نعره کشیده باشد اما زیر آب که صدایش درنیامده. خودش هم باورش شده صدا ندارد. 2 12 سارا 1403/4/20 آواز ماهی بی نام رضا جمالی حاجیانی 2.8 1 صفحۀ 16 بله که یادم مانده. خوب هم یادم مانده. چی را خوش به حالم؟ آدم که نباید حافظهی خوبی داشته باشد. باید یادش برود. اصلاً آدم که حافظهاش کار کند، توی گذشته میماند. خوش به حالش نیست. 0 27