بریدههای کتاب Khatoon Khatoon 1404/1/26 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 157 «حتما تو زندگی قبلیت یه ژنرال بودی . اونم کله شق ترین و حرص درآرترینش.» 0 6 Khatoon 1404/1/26 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 146 جواب دادم :«باشه.فکر کنم قراره کاروانسرا مقر فرماندهی مون باشه.» لب هایش تکان خورد،چیزی شبیه به لبخند. «منم همین طور فکر میکنم.» 0 3 Khatoon 1404/1/26 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 111 «من باید بدونم . نمی ذارم گفتن حقیقت آسیبی به تو برسونه .» 0 3 Khatoon 1404/1/22 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 80 «باید از گذشته به عنوان هشدار یاد کنیم. » 0 36 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 37 اگر کسی مرا طبق عدد هایم قضاوت کند ، چه میشود؟ شوخی شان گرفته است؟ ...به هر ترتیب شما احمق ها صلاحیت ندارید. 0 2 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 25 کسانی که به دیگران توهین میکنند ، "بازنده" هستند. 0 6 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 23 به جرم افترا و بد گویی از آن ها شکایت می کنید ؟ نه . به جرم ایجاد آلودگی صوتی این کار را کنید. 0 2 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 17 بیا دیگر احساسات مان را برای رئیسی که بعد از جدا شدن از کار ، هرگز ملاقات نخواهیم کرد ، فامیلی که به ندرت می بینیم ، آن الاغی که با صورت خندانش ، لج مان را درمی آورد ، همکلاسی زیرکی که وانمود میکند خنگ است و بقیه کسانی که در زندگی ما هیچ هستند ، خرج نکنیم. 0 3 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 17 چیزی که حیف میشود ، کیف لاکچری برندی که دو برابر حقوق شما قیمت دارد و یا غیبت کردن پشت سلبریتی ها نیست . چیزی که حیف میشود ،احساسات ما و انرژی ای است که برای مواجهه با آدم هایی صرف میکنیم که به زودی از زندگی ما خارج میشوند. 0 2 Khatoon 1403/11/17 روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 4.1 10 صفحۀ 108 «وقتی غصه دارم ، کتاب میخونم . میتونم تا ساعت ها کتاب بخونم . کتاب خوندن هیاهوی درونم رو اروم میکنه و باعث آرامشم میشه . چون وقتی غرق دنیای یه کتابم ، ممکن نیست کسی آسیب ببینه.» 0 8 Khatoon 1403/11/17 روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 4.1 10 صفحۀ 78 من شب های طولانی زیادی را به همین شکل گذرانده بودم. آن وقت ها ، نمی توانستم این ایده را به ذهنم راه بدهم که آن دوران از زندگی ام پایانی خواهد داشت ؛ اما آن روز ها گذشته اند . آن دوره از زندگی ام در دور دست محو شده است . هیچ راهی برای بازگشت به گذشته وجود ندارد . وقتی این حرف را به خودم زدم ، حس کردم اندوه شیرینی در سینه ام پخش میشود. 0 6 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 334 وقتی به طرف جیمسون میرفتم ، اعلام کرد :«شوالیه همراه با دوشیزه پریشان باز می گردد.» نگاهی به گریسون انداخت . «دوشیزه هه تویی.» گریسون با چهره ای خشک و جدی گفت:«خودم فهمیدم.» 0 7 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 304 با صدای بلند گفت:«بچه، به نفع کوفتی خودته که کثیف بازی کنی.» 2 5 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 304 جیمسون چشم در چشم من دوخت ، بعد به زندر نگاه کرد. زیر لب گفت:«پلنگ پرنده؟» زندر جواب داد:«خدنگان مخفی!» و یک لحظه بعد ، هر دو با تکل ضربتی هم زمان تحسین برانگیزی ، بر سر نش ریختند. 0 5 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 283 زندر اظهار نظر کرد:«نه اینکه به لقب دیگه ای نیاز داشته باشی ، ولی من شرلوک رو می پسندم. پیامش چی بود؟» 0 5 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 241 می توانستم ببینم می خواهد بپرسد و با خودش مبارزه میکند . «اول بهم قول بده.» پرسیدم:«چه قولی بدم؟» «که بیشتر مراقب باشی . که دوباره برنگردم خونه و ببینم رفتی.» 0 4 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 223 ای عوضی چشم سبز. 3 4 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 217 «تو کسی هستی که الان پشت پیانو مینوازی،دختر. مردانی مثل وینسنت بلیک... اگه بهشون اجازه بدی ، تک تک انگشتانت رو می شکنن.» 0 4 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 206 «خب پس ، وارث . بازی شروع شد.» 0 7 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 186 به هیچکس اعتماد نکن. 0 6
بریدههای کتاب Khatoon Khatoon 1404/1/26 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 157 «حتما تو زندگی قبلیت یه ژنرال بودی . اونم کله شق ترین و حرص درآرترینش.» 0 6 Khatoon 1404/1/26 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 146 جواب دادم :«باشه.فکر کنم قراره کاروانسرا مقر فرماندهی مون باشه.» لب هایش تکان خورد،چیزی شبیه به لبخند. «منم همین طور فکر میکنم.» 0 3 Khatoon 1404/1/26 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 111 «من باید بدونم . نمی ذارم گفتن حقیقت آسیبی به تو برسونه .» 0 3 Khatoon 1404/1/22 قصر سرخ جون هور 4.6 16 صفحۀ 80 «باید از گذشته به عنوان هشدار یاد کنیم. » 0 36 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 37 اگر کسی مرا طبق عدد هایم قضاوت کند ، چه میشود؟ شوخی شان گرفته است؟ ...به هر ترتیب شما احمق ها صلاحیت ندارید. 0 2 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 25 کسانی که به دیگران توهین میکنند ، "بازنده" هستند. 0 6 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 23 به جرم افترا و بد گویی از آن ها شکایت می کنید ؟ نه . به جرم ایجاد آلودگی صوتی این کار را کنید. 0 2 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 17 بیا دیگر احساسات مان را برای رئیسی که بعد از جدا شدن از کار ، هرگز ملاقات نخواهیم کرد ، فامیلی که به ندرت می بینیم ، آن الاغی که با صورت خندانش ، لج مان را درمی آورد ، همکلاسی زیرکی که وانمود میکند خنگ است و بقیه کسانی که در زندگی ما هیچ هستند ، خرج نکنیم. 0 3 Khatoon 1403/12/24 تصمیم گرفتم خودم باشم سو-هیون کیم 4.0 37 صفحۀ 17 چیزی که حیف میشود ، کیف لاکچری برندی که دو برابر حقوق شما قیمت دارد و یا غیبت کردن پشت سلبریتی ها نیست . چیزی که حیف میشود ،احساسات ما و انرژی ای است که برای مواجهه با آدم هایی صرف میکنیم که به زودی از زندگی ما خارج میشوند. 0 2 Khatoon 1403/11/17 روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 4.1 10 صفحۀ 108 «وقتی غصه دارم ، کتاب میخونم . میتونم تا ساعت ها کتاب بخونم . کتاب خوندن هیاهوی درونم رو اروم میکنه و باعث آرامشم میشه . چون وقتی غرق دنیای یه کتابم ، ممکن نیست کسی آسیب ببینه.» 0 8 Khatoon 1403/11/17 روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 4.1 10 صفحۀ 78 من شب های طولانی زیادی را به همین شکل گذرانده بودم. آن وقت ها ، نمی توانستم این ایده را به ذهنم راه بدهم که آن دوران از زندگی ام پایانی خواهد داشت ؛ اما آن روز ها گذشته اند . آن دوره از زندگی ام در دور دست محو شده است . هیچ راهی برای بازگشت به گذشته وجود ندارد . وقتی این حرف را به خودم زدم ، حس کردم اندوه شیرینی در سینه ام پخش میشود. 0 6 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 334 وقتی به طرف جیمسون میرفتم ، اعلام کرد :«شوالیه همراه با دوشیزه پریشان باز می گردد.» نگاهی به گریسون انداخت . «دوشیزه هه تویی.» گریسون با چهره ای خشک و جدی گفت:«خودم فهمیدم.» 0 7 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 304 با صدای بلند گفت:«بچه، به نفع کوفتی خودته که کثیف بازی کنی.» 2 5 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 304 جیمسون چشم در چشم من دوخت ، بعد به زندر نگاه کرد. زیر لب گفت:«پلنگ پرنده؟» زندر جواب داد:«خدنگان مخفی!» و یک لحظه بعد ، هر دو با تکل ضربتی هم زمان تحسین برانگیزی ، بر سر نش ریختند. 0 5 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 283 زندر اظهار نظر کرد:«نه اینکه به لقب دیگه ای نیاز داشته باشی ، ولی من شرلوک رو می پسندم. پیامش چی بود؟» 0 5 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 241 می توانستم ببینم می خواهد بپرسد و با خودش مبارزه میکند . «اول بهم قول بده.» پرسیدم:«چه قولی بدم؟» «که بیشتر مراقب باشی . که دوباره برنگردم خونه و ببینم رفتی.» 0 4 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 223 ای عوضی چشم سبز. 3 4 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 217 «تو کسی هستی که الان پشت پیانو مینوازی،دختر. مردانی مثل وینسنت بلیک... اگه بهشون اجازه بدی ، تک تک انگشتانت رو می شکنن.» 0 4 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 206 «خب پس ، وارث . بازی شروع شد.» 0 7 Khatoon 1403/11/8 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.5 16 صفحۀ 186 به هیچکس اعتماد نکن. 0 6