بریده‌ای از کتاب روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی اثر ساتوشی یاگی ساوا

Khatoon

Khatoon

1403/11/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 78

من شب های طولانی زیادی را به همین شکل گذرانده بودم. آن وقت ها ، نمی توانستم این ایده را به ذهنم راه بدهم که آن دوران از زندگی ام پایانی خواهد داشت ؛ اما آن روز ها گذشته اند . آن دوره از زندگی ام در دور دست محو شده است . هیچ راهی برای بازگشت به گذشته وجود ندارد . وقتی این حرف را به خودم زدم ، حس کردم اندوه شیرینی در سینه ام پخش میشود.

من شب های طولانی زیادی را به همین شکل گذرانده بودم. آن وقت ها ، نمی توانستم این ایده را به ذهنم راه بدهم که آن دوران از زندگی ام پایانی خواهد داشت ؛ اما آن روز ها گذشته اند . آن دوره از زندگی ام در دور دست محو شده است . هیچ راهی برای بازگشت به گذشته وجود ندارد . وقتی این حرف را به خودم زدم ، حس کردم اندوه شیرینی در سینه ام پخش میشود.

23

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.