بریدههای کتاب سحر اسدیان سحر اسدیان 1403/9/1 زمان و مکان هفت در بوتو اشتراوس 0.0 صفحۀ 18 آنگاه که نیمی از عقلت در گروی فریبِ خویش باشد، فقط نیمی از حقیقت مشهود و نیمی پنهان خواهد بود. 📚 از نمایشنامهٔ زمان و مکان، هفت در 🖊 بوتو اشتراوس 0 0 سحر اسدیان 1403/8/4 شش شخصیت در جست وجوی نویسنده: نمایش نامه در دو پرده لوئیجی پیراندلو 3.8 3 صفحۀ 9 🎭 درام در وجود ماست. ما خود درام هستیم. برای همین هم هست که می خواهیم هر چه زودتر بازی کنیم و عشق و شوری را که در وجود ما جوش می زند بیرون بریزیم. 📚 از نمایشنامهٔ شش شخصیت در جستجوی نویسنده 🖊 لوئیجی پیراندللو 0 15 سحر اسدیان 1403/7/29 جیب بری جو اورتن 2.0 1 صفحۀ 46 ترسکات: ( فریاد زنان هَل را به زمین می کوبد.) اگه تو یه نظام سیاسی دیگه ای زندگی می کردیم، الان اشکت رو درآورده بودم. هَل: ( گریه کنان) من که با اشک افتادم رو زمین. 0 0 سحر اسدیان 1403/7/23 قلاده سرخ ژان کریستف روفن 3.6 7 صفحۀ 36 در ابتدا تنها وطنش برای او اهمیت داشت، نیز تمام آرمان های بزرگ همراه با آن: شرافت، خانواده، سنت، فکر می کرد آدم ها و منافع شخصی حقیرشان باید به این آرمان ها گردن نهند. اما بعد در سنگرها با همین آدم ها همنشین شده و گاه جانب آن ها را گرفته بود. حتی یکی دو بار هم از خودش پرسیده بود آیا رنج های این آدم ها محترم تر از آرمان هایی نیست که به نامشان چنین رنج هایی بر آن ها روا داشته می شود؟ 📚 از کتابِ قلادهٔ سرخ 🖊 ژان_ کریستوف روفن 0 15 سحر اسدیان 1403/7/2 به گزارش زنان تروا محمد رضایی راد 4.1 4 صفحۀ 44 هکاب: باز هم بگویم؟ از فرزندان این زنان هم بگویم؟ که چون فرزندان من بودند و من بر تمامشان یک به یک سوگوارم. در جهان دردی نیست که از آن من نباشد. دردها فرزندان من اند آقا. 📚 از نمایشنامهٔ "به گزارش زنان تروا" 🖊 نغمه ثمینی- محمد رضایی راد 0 12 سحر اسدیان 1403/7/1 درخت خون مهدی جواهریان 3.9 9 صفحۀ 7 فکر می کردم عزلت بهترین طریقِ ادامهٔ زندگی است، اما حالا باور دارم که جایزترین بهانه برای پایان دادن به زندگی همین تنهایی است. آموختم در همنشینی با آدمی هیچ آسایشی نیست و اینک دانسته ام در نبودنش هم تاب و امیدی برای ادامهٔ این رنج مدام نخواهد بود. 📚 از کتاب "درختِ خون" 🖊 مهدی جواهریان 0 4
بریدههای کتاب سحر اسدیان سحر اسدیان 1403/9/1 زمان و مکان هفت در بوتو اشتراوس 0.0 صفحۀ 18 آنگاه که نیمی از عقلت در گروی فریبِ خویش باشد، فقط نیمی از حقیقت مشهود و نیمی پنهان خواهد بود. 📚 از نمایشنامهٔ زمان و مکان، هفت در 🖊 بوتو اشتراوس 0 0 سحر اسدیان 1403/8/4 شش شخصیت در جست وجوی نویسنده: نمایش نامه در دو پرده لوئیجی پیراندلو 3.8 3 صفحۀ 9 🎭 درام در وجود ماست. ما خود درام هستیم. برای همین هم هست که می خواهیم هر چه زودتر بازی کنیم و عشق و شوری را که در وجود ما جوش می زند بیرون بریزیم. 📚 از نمایشنامهٔ شش شخصیت در جستجوی نویسنده 🖊 لوئیجی پیراندللو 0 15 سحر اسدیان 1403/7/29 جیب بری جو اورتن 2.0 1 صفحۀ 46 ترسکات: ( فریاد زنان هَل را به زمین می کوبد.) اگه تو یه نظام سیاسی دیگه ای زندگی می کردیم، الان اشکت رو درآورده بودم. هَل: ( گریه کنان) من که با اشک افتادم رو زمین. 0 0 سحر اسدیان 1403/7/23 قلاده سرخ ژان کریستف روفن 3.6 7 صفحۀ 36 در ابتدا تنها وطنش برای او اهمیت داشت، نیز تمام آرمان های بزرگ همراه با آن: شرافت، خانواده، سنت، فکر می کرد آدم ها و منافع شخصی حقیرشان باید به این آرمان ها گردن نهند. اما بعد در سنگرها با همین آدم ها همنشین شده و گاه جانب آن ها را گرفته بود. حتی یکی دو بار هم از خودش پرسیده بود آیا رنج های این آدم ها محترم تر از آرمان هایی نیست که به نامشان چنین رنج هایی بر آن ها روا داشته می شود؟ 📚 از کتابِ قلادهٔ سرخ 🖊 ژان_ کریستوف روفن 0 15 سحر اسدیان 1403/7/2 به گزارش زنان تروا محمد رضایی راد 4.1 4 صفحۀ 44 هکاب: باز هم بگویم؟ از فرزندان این زنان هم بگویم؟ که چون فرزندان من بودند و من بر تمامشان یک به یک سوگوارم. در جهان دردی نیست که از آن من نباشد. دردها فرزندان من اند آقا. 📚 از نمایشنامهٔ "به گزارش زنان تروا" 🖊 نغمه ثمینی- محمد رضایی راد 0 12 سحر اسدیان 1403/7/1 درخت خون مهدی جواهریان 3.9 9 صفحۀ 7 فکر می کردم عزلت بهترین طریقِ ادامهٔ زندگی است، اما حالا باور دارم که جایزترین بهانه برای پایان دادن به زندگی همین تنهایی است. آموختم در همنشینی با آدمی هیچ آسایشی نیست و اینک دانسته ام در نبودنش هم تاب و امیدی برای ادامهٔ این رنج مدام نخواهد بود. 📚 از کتاب "درختِ خون" 🖊 مهدی جواهریان 0 4