بریده کتابهای 𝓈𝒶𝓃𝒶 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/25 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 127 کاش این دلایل نبودند که عقل آدمها را سر جایشان نگه میداشتند. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/23 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 71 هیچچیز به اندازه عشق از کنترل ما آدمها خارج نیست. 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/23 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 71 عشق گاهی به آدمها قدرت این را میدهد که خائن و نابکار باشند. وقتی کسی که دوستش داری و دوستت دارد به تو آسیب میرساند، خیلی طاقتفرسا است، مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دندههایت. 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/23 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 82 اما گاهی اوقات پدر و مادرها اون چیزی که دلشون میخواد بچهشون باشه رو بیشتر از اون چیزی که واقعاً هست دوست دارن. 0 4 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/18 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 12 خود را بیشتر از قبل به من میفشارد؛ انگار اگر کمی بیشتر تلاش کند میتواند در من ناپدید شود. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/18 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 11 تمام عمرِ خود را کنار هم به تظاهر کردن گذراندیم، اما اگر بیش از حد تظاهر کنی، حقیقت بالاخره به آدم یادآوری میکند که نباید آن را نادیده بگیری. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/23 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 240 شهناز همیشه میگفت درد، آدمو بزرگ میکنه. قوی میکنه. هرچی بیشتر درد بکشی، دنیا رو آسونتر تحمل میکنی. داشتم بزرگ میشدم؟ داشتم قوی میشدم؟ 0 7 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/23 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 186 صدای گریهی مردها چقدر دل آدم را میخراشد. حس میکنی نهایت بیچارگی و درماندگیشان است که گریه میکنند. فکر میکنی که دیگر توانایی هیچ عملی را ندارند که گریه میکنند. مرد که گریه نمیکند. مرد میایستد و مشکل را حل میکند. وقتی مردی گریه میکند میفهمی که به آخر خط رسیده. میفهمی که دیگر نتوانسته کاری بکند. میفهمی که کار از کار گذشته دیگر. تو هم میلرزی. میترسی. وقتی مردها گریه میکنند از تو چه کاری بر میآید؟ باید بروی بمیری. باید بمیری توی دنیایی که مردهایش ناتوانند و گریه میکنند. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/23 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 183 شهناز بغلم میکند. نمیفهمد که هیچ بغلی حالم را خوب نمیکند. نمیفهمد که هیچ نجوایی تسلایم نمیدهد. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/13 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 2 عشق، نشانی توست. در هیچ کجای جهان، گمت نخواهم کرد! 0 9 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/13 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 43 با اینکه میگویی نمیدانی چه مرگت است، اما ته تهش خوب میدانی که بوی کم آوردنت توی هوا منتشر شده هر آن انتظار میرود که برای همه رویت شود. 0 31 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/3 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 260 باری که دنیا روی دوشش نهاده بود از هر زمان دیگری سنگینتر به نظر میآمد. 0 10 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/3 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 260 از اون موقع، هر روز، این مسئله من رو میکشه. 0 12 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/3 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 240 ذهنش پر بود از امواج افکار مختلف که فریادهای نامفهومی سر همدیگر میکشیدند. 0 6 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/2 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 228 آدم تا وقتی که چیزی برای پنهان کردن نداشته باشد، دروغ نمیگوید. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/25 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 9 اما خانه به تسخیر ارواح در نیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگیشان ادامه دهند. 0 23 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 257 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب میکشی. 0 15 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 254 هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام میدهید محو میشود. هیچکدام از اعمالتان از بین نمیرود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام دادهاید، الان در آن عالم هست. هر حرکتی که انجام دادهاید؛ هر کلمهای که بر زبان آوردهاید؛ هر نگاه گناه آلودگی که به کسی انداختهاید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زدهاید؛ حتی هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشتهاید. 0 13 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 250 شدید، یک کلمه چهار حرفی به درد نخور است. نمیتواند میزان بدبختی مرا، میزان غم و اضطرابم را مشخص کند. 0 9 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 74 همه تلاشم این است که از گناه فاصله بگیرم. دیگر نمیخواهم مثل سابق در گودالهای دنیا فرو روم. دیگر نمیخواهم به دنیا دل ببندم. _معنای حرفت این است که از جهان خاکی بیزاری؟ _بیزار نیستم. دنیای مادی را فقط یک منزل بین راه میدانم. منزلی پر از دامهای خطرناک که باید خودم را از شرشان حفظ کنم. حفظ کنم تا بتوانم راهم را به سمت مقصد اصلی ادامه دهم. 0 7
بریده کتابهای 𝓈𝒶𝓃𝒶 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/25 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 127 کاش این دلایل نبودند که عقل آدمها را سر جایشان نگه میداشتند. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/23 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 71 هیچچیز به اندازه عشق از کنترل ما آدمها خارج نیست. 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/23 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 71 عشق گاهی به آدمها قدرت این را میدهد که خائن و نابکار باشند. وقتی کسی که دوستش داری و دوستت دارد به تو آسیب میرساند، خیلی طاقتفرسا است، مثل سوزنی زیر پوستت یا چاقویی در دندههایت. 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/23 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 82 اما گاهی اوقات پدر و مادرها اون چیزی که دلشون میخواد بچهشون باشه رو بیشتر از اون چیزی که واقعاً هست دوست دارن. 0 4 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/18 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 12 خود را بیشتر از قبل به من میفشارد؛ انگار اگر کمی بیشتر تلاش کند میتواند در من ناپدید شود. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/8/18 به امید دل بستم لانکالی 4.4 70 صفحۀ 11 تمام عمرِ خود را کنار هم به تظاهر کردن گذراندیم، اما اگر بیش از حد تظاهر کنی، حقیقت بالاخره به آدم یادآوری میکند که نباید آن را نادیده بگیری. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/23 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 240 شهناز همیشه میگفت درد، آدمو بزرگ میکنه. قوی میکنه. هرچی بیشتر درد بکشی، دنیا رو آسونتر تحمل میکنی. داشتم بزرگ میشدم؟ داشتم قوی میشدم؟ 0 7 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/23 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 186 صدای گریهی مردها چقدر دل آدم را میخراشد. حس میکنی نهایت بیچارگی و درماندگیشان است که گریه میکنند. فکر میکنی که دیگر توانایی هیچ عملی را ندارند که گریه میکنند. مرد که گریه نمیکند. مرد میایستد و مشکل را حل میکند. وقتی مردی گریه میکند میفهمی که به آخر خط رسیده. میفهمی که دیگر نتوانسته کاری بکند. میفهمی که کار از کار گذشته دیگر. تو هم میلرزی. میترسی. وقتی مردها گریه میکنند از تو چه کاری بر میآید؟ باید بروی بمیری. باید بمیری توی دنیایی که مردهایش ناتوانند و گریه میکنند. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/23 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 183 شهناز بغلم میکند. نمیفهمد که هیچ بغلی حالم را خوب نمیکند. نمیفهمد که هیچ نجوایی تسلایم نمیدهد. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/13 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 2 عشق، نشانی توست. در هیچ کجای جهان، گمت نخواهم کرد! 0 9 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/13 پرتقال خونی: رمان پروانه سراوانی 3.4 5 صفحۀ 43 با اینکه میگویی نمیدانی چه مرگت است، اما ته تهش خوب میدانی که بوی کم آوردنت توی هوا منتشر شده هر آن انتظار میرود که برای همه رویت شود. 0 31 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/3 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 260 باری که دنیا روی دوشش نهاده بود از هر زمان دیگری سنگینتر به نظر میآمد. 0 10 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/3 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 260 از اون موقع، هر روز، این مسئله من رو میکشه. 0 12 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/3 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 240 ذهنش پر بود از امواج افکار مختلف که فریادهای نامفهومی سر همدیگر میکشیدند. 0 6 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/7/2 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 228 آدم تا وقتی که چیزی برای پنهان کردن نداشته باشد، دروغ نمیگوید. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/25 راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 79 صفحۀ 9 اما خانه به تسخیر ارواح در نیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگیشان ادامه دهند. 0 23 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 257 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب میکشی. 0 15 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 254 هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام میدهید محو میشود. هیچکدام از اعمالتان از بین نمیرود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام دادهاید، الان در آن عالم هست. هر حرکتی که انجام دادهاید؛ هر کلمهای که بر زبان آوردهاید؛ هر نگاه گناه آلودگی که به کسی انداختهاید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زدهاید؛ حتی هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشتهاید. 0 13 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 250 شدید، یک کلمه چهار حرفی به درد نخور است. نمیتواند میزان بدبختی مرا، میزان غم و اضطرابم را مشخص کند. 0 9 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 66 صفحۀ 74 همه تلاشم این است که از گناه فاصله بگیرم. دیگر نمیخواهم مثل سابق در گودالهای دنیا فرو روم. دیگر نمیخواهم به دنیا دل ببندم. _معنای حرفت این است که از جهان خاکی بیزاری؟ _بیزار نیستم. دنیای مادی را فقط یک منزل بین راه میدانم. منزلی پر از دامهای خطرناک که باید خودم را از شرشان حفظ کنم. حفظ کنم تا بتوانم راهم را به سمت مقصد اصلی ادامه دهم. 0 7