بریده کتابهای 𝓈𝒶𝓃𝒶 𝓈𝒶𝓃𝒶 4 روز پیش راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 62 صفحۀ 9 اما خانه به تسخیر ارواح در نیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگیشان ادامه دهند. 0 13 𝓈𝒶𝓃𝒶 6 روز پیش آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 257 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب میکشی. 0 12 𝓈𝒶𝓃𝒶 6 روز پیش آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 254 هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام میدهید محو میشود. هیچکدام از اعمالتان از بین نمیرود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام دادهاید، الان در آن عالم هست. هر حرکتی که انجام دادهاید؛ هر کلمهای که بر زبان آوردهاید؛ هر نگاه گناه آلودگی که به کسی انداختهاید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زدهاید؛ حتی هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشتهاید. 0 11 𝓈𝒶𝓃𝒶 6 روز پیش آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 250 شدید، یک کلمه چهار حرفی به درد نخور است. نمیتواند میزان بدبختی مرا، میزان غم و اضطرابم را مشخص کند. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 74 همه تلاشم این است که از گناه فاصله بگیرم. دیگر نمیخواهم مثل سابق در گودالهای دنیا فرو روم. دیگر نمیخواهم به دنیا دل ببندم. _معنای حرفت این است که از جهان خاکی بیزاری؟ _بیزار نیستم. دنیای مادی را فقط یک منزل بین راه میدانم. منزلی پر از دامهای خطرناک که باید خودم را از شرشان حفظ کنم. حفظ کنم تا بتوانم راهم را به سمت مقصد اصلی ادامه دهم. 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 58 چیزی زیباتر و تسکینبخشتر از مرگ، وجود ندارد. تو پس از مرگ، بینهایت آزادی، آرامی. نگران امروز و فردایت نیستی. هیچ عامل ازاردهندهای وجود ندارد؛ درد، دلشوره؛ حسرت؛ غم... 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 18 ما در این شهر، روزی صد بار میمیریم و باز زنده میشویم! 0 8 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 1 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/15 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 254 مثل بچگیهایش روی زانویم مینشیند و حین آنکه هردو به خاطر رفتن یک نفر دیگر از زندگیمان سوگواریم، در آغوشش میگیرم. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/14 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 215 مطمئنم اگر حرفی نزنم، وانمود میکند که ناراحت نشده، اما از درون نابود میشود. 0 1 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/14 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 170 «الان ۱۰ ساله که ندیدمت. تو اون مدت، به اندازه کافی با ادمهای دیگه آشنا شدم، ولی رابطمون هیچ وقت به جایی نرسید، یعنی نمیتونست برسه. دلیلشم این بود که هیچ وقت نتونستم از فکرت بیرون بیام. با هر کسی که قرار میذاشتم، در حقش ظلم کرده بودم» سیب گلویش بالا و پایین میرود. «حسی که به تو دارم... به هیچکس دیگه نداشتم» 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/14 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 135 گاهی آدمها دقیقاً همون کاری را میکنند که انتظار داری، و با این حال، باز هم ناامیدت میکنند. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/13 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 20 مشکل بزرگ شدن بچهها این است که میفهمند چیزهایی هست که نمیتوانی قولی دربارهشان بدهی. 0 1 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/9 ملت عشق الیف شفق 3.4 165 صفحۀ 58 قطع نظر از اینکه چه کسی هستیم و کجا زندگی میکنیم، همه ما در عمق وجودمان احساس میکنیم ناکامل هستیم؛ انگار چیزی را از دست دادهایم و باید آن را دوباره به دست آوریم. چیزی را گم کردهایم و باید آن را پیدا کنیم. فقط اکثرمان هیچگاه نمیفهمیم آن چیز، چیست؛ و از میان آن عده، ما که میفهمیم تعداد انگشت شماری میرویم و دنبال آن میگردیم. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/5 مردگان تابستان کاملیا وی 3.1 1 صفحۀ 108 حس نکردم قلبم شکسته یا پاره شده، اما پر از کلمات اون شده بود. از کلماتی که اون میگفت باد کرد تا اینکه خیلی سنگین ریخت پایین. دلم میخواست بلند شم و راه بیفتم برم، اما نمیتونستم تصور کنم به طور واقعی چهطوری میتونم از جام بلند شم، چطوری پاهام قادر بود این کارو انجام بده. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/5 مردگان تابستان کاملیا وی 3.1 1 صفحۀ 108 درد و رنج چیز عجیبیه. به محض اینکه تموم میشه توصیفش سخته، به محض اینکه از بین میره احساس دوبارهاش سخته. فکر کنم حسش مثل غرق شدن باشه. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/3 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 248 دنیا با او سر جنگ داشت و جنگیدن با سرنوشت در توانِ او نبود. نشست و گریه کرد، ساعتها، از ته دل. 1 17 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/5/29 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 214 تظاهر به خوشبختی دردناکتر از تحمل بدبختی بود. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/5/28 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 194 همیشه همینطور است. خاطرههای بد از یاد آدم نمیروند. 0 1 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/5/28 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 188 اما گهگاه اتفاقهای مهم با حادثهای جزئی شروع میشوند. 0 0
بریده کتابهای 𝓈𝒶𝓃𝒶 𝓈𝒶𝓃𝒶 4 روز پیش راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب جلد 1 هالی جکسون 4.6 62 صفحۀ 9 اما خانه به تسخیر ارواح در نیامده بود، تنها سه فرد غمگین درونش بودند که سعی داشتند مثل سابق به زندگیشان ادامه دهند. 0 13 𝓈𝒶𝓃𝒶 6 روز پیش آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 257 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب میکشی. 0 12 𝓈𝒶𝓃𝒶 6 روز پیش آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 254 هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام میدهید محو میشود. هیچکدام از اعمالتان از بین نمیرود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام دادهاید، الان در آن عالم هست. هر حرکتی که انجام دادهاید؛ هر کلمهای که بر زبان آوردهاید؛ هر نگاه گناه آلودگی که به کسی انداختهاید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زدهاید؛ حتی هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشتهاید. 0 11 𝓈𝒶𝓃𝒶 6 روز پیش آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 250 شدید، یک کلمه چهار حرفی به درد نخور است. نمیتواند میزان بدبختی مرا، میزان غم و اضطرابم را مشخص کند. 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 74 همه تلاشم این است که از گناه فاصله بگیرم. دیگر نمیخواهم مثل سابق در گودالهای دنیا فرو روم. دیگر نمیخواهم به دنیا دل ببندم. _معنای حرفت این است که از جهان خاکی بیزاری؟ _بیزار نیستم. دنیای مادی را فقط یک منزل بین راه میدانم. منزلی پر از دامهای خطرناک که باید خودم را از شرشان حفظ کنم. حفظ کنم تا بتوانم راهم را به سمت مقصد اصلی ادامه دهم. 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 58 چیزی زیباتر و تسکینبخشتر از مرگ، وجود ندارد. تو پس از مرگ، بینهایت آزادی، آرامی. نگران امروز و فردایت نیستی. هیچ عامل ازاردهندهای وجود ندارد؛ درد، دلشوره؛ حسرت؛ غم... 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 18 ما در این شهر، روزی صد بار میمیریم و باز زنده میشویم! 0 8 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 62 صفحۀ 1 0 3 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/15 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 254 مثل بچگیهایش روی زانویم مینشیند و حین آنکه هردو به خاطر رفتن یک نفر دیگر از زندگیمان سوگواریم، در آغوشش میگیرم. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/14 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 215 مطمئنم اگر حرفی نزنم، وانمود میکند که ناراحت نشده، اما از درون نابود میشود. 0 1 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/14 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 170 «الان ۱۰ ساله که ندیدمت. تو اون مدت، به اندازه کافی با ادمهای دیگه آشنا شدم، ولی رابطمون هیچ وقت به جایی نرسید، یعنی نمیتونست برسه. دلیلشم این بود که هیچ وقت نتونستم از فکرت بیرون بیام. با هر کسی که قرار میذاشتم، در حقش ظلم کرده بودم» سیب گلویش بالا و پایین میرود. «حسی که به تو دارم... به هیچکس دیگه نداشتم» 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/14 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 135 گاهی آدمها دقیقاً همون کاری را میکنند که انتظار داری، و با این حال، باز هم ناامیدت میکنند. 0 2 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/13 زندانی فریدا مک فادن 4.2 11 صفحۀ 20 مشکل بزرگ شدن بچهها این است که میفهمند چیزهایی هست که نمیتوانی قولی دربارهشان بدهی. 0 1 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/9 ملت عشق الیف شفق 3.4 165 صفحۀ 58 قطع نظر از اینکه چه کسی هستیم و کجا زندگی میکنیم، همه ما در عمق وجودمان احساس میکنیم ناکامل هستیم؛ انگار چیزی را از دست دادهایم و باید آن را دوباره به دست آوریم. چیزی را گم کردهایم و باید آن را پیدا کنیم. فقط اکثرمان هیچگاه نمیفهمیم آن چیز، چیست؛ و از میان آن عده، ما که میفهمیم تعداد انگشت شماری میرویم و دنبال آن میگردیم. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/5 مردگان تابستان کاملیا وی 3.1 1 صفحۀ 108 حس نکردم قلبم شکسته یا پاره شده، اما پر از کلمات اون شده بود. از کلماتی که اون میگفت باد کرد تا اینکه خیلی سنگین ریخت پایین. دلم میخواست بلند شم و راه بیفتم برم، اما نمیتونستم تصور کنم به طور واقعی چهطوری میتونم از جام بلند شم، چطوری پاهام قادر بود این کارو انجام بده. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/5 مردگان تابستان کاملیا وی 3.1 1 صفحۀ 108 درد و رنج چیز عجیبیه. به محض اینکه تموم میشه توصیفش سخته، به محض اینکه از بین میره احساس دوبارهاش سخته. فکر کنم حسش مثل غرق شدن باشه. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/3 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 248 دنیا با او سر جنگ داشت و جنگیدن با سرنوشت در توانِ او نبود. نشست و گریه کرد، ساعتها، از ته دل. 1 17 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/5/29 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 214 تظاهر به خوشبختی دردناکتر از تحمل بدبختی بود. 0 0 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/5/28 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 194 همیشه همینطور است. خاطرههای بد از یاد آدم نمیروند. 0 1 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/5/28 جایی دیگر گلی ترقی 3.3 5 صفحۀ 188 اما گهگاه اتفاقهای مهم با حادثهای جزئی شروع میشوند. 0 0