بریدۀ کتاب

پرتقال خونی: رمان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 183

شهناز بغلم می‌کند. نمی‌فهمد که هیچ بغلی حالم را خوب نمی‌کند. نمی‌‌فهمد که هیچ نجوایی تسلایم نمی‌دهد.

شهناز بغلم می‌کند. نمی‌فهمد که هیچ بغلی حالم را خوب نمی‌کند. نمی‌‌فهمد که هیچ نجوایی تسلایم نمی‌دهد.

13

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.