بریدههای کتاب سیده پریسا شه پیری سیده پریسا شه پیری 1403/11/3 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 145 جان، نقد محقـــر است حافظ از بهـــرِ نثار، خوش نباشد... 0 2 سیده پریسا شه پیری 1403/11/3 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 129 حافظ، چه نالی گـــر وصل خواهی؟!! خون بایدت خورد، درگاه و بیــــگاه 0 8 سیده پریسا شه پیری 1403/11/3 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 122 حافظ، وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید... 0 7 سیده پریسا شه پیری 1403/11/1 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 20 وقتی تنهایی، دلت نمیخواهد خیلی کارها را انجام بدهی، یعنی نمیتوانی، فکر میکنی قدرت نداری، فکر میکنی کسی پشتت نیست که به قدرتت اضافه کند یا قدرتت را بهت یاداوری کند. من تنها هستم و سال هاست که قدرتم زیر خروارها خاک گم شده حاجی... 0 5 سیده پریسا شه پیری 1403/10/1 سوژه ترور حیدر حسنی 3.9 2 صفحۀ 182 سپس ادامه میدهد: _ایران جای خوبی است. زن های خوبی هم دارد. دوست دارم دختران ایرانی وقتی اسیر من میشوند... دیگر اجازه حرف زدن به آن تکفیری را نمیدهم و با ضربه محکمی به صورتش باعث پاره شدن لبش میشوم،... گلویش را با دست هایم فشار میدهم و به فارسی می گویم: مگه از روی جنازه ما رد بشی بتونی به زن های ایرانی چپ نگاه کنی حرومزاده... ... رسول بغض میکند و قطره اشکی از چشمش سرازیر میشود متعجب میپرسم: چیشده رسول؟! رسول اروم زیر لب میگوید: این حرومزاده یه غلطی کرد و درباره ناموس ایرانی ها حرف زد، شما گردنش رو شکستی، زیر لب زمزمه میکند: ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه، گردنت را میشکست آن جا اگر عباس بود...😔 🖤💔🏴🚩🇮🇷 0 4 سیده پریسا شه پیری 1403/10/1 سوژه ترور حیدر حسنی 3.9 2 صفحۀ 178 به ارامی و درحالی که از شدت ترس صدایش به لرزش افتاده، بدون آن که بخواهد به عقب برگردد به عربی می گوید: _چرا طوری رفتار می کنی که یاد مجوس های ایرانی بیفتم؟ _چون یه ایرانی پشت سرت ایستاده😎🇮🇷 سپس بدون آنکه اجازه هیچ حرکتی به او بدهم با یک ضربه ی کارامد به مهره گردنش، او را به درک واصل میکنم✌ 0 0 سیده پریسا شه پیری 1403/9/20 یک و بیست حیدر حسنی 5.0 1 صفحۀ 166 به لکنت می افتد و می گوید: وای، وقتی به اون احمق(ترامپ) گفتم که ایرانی ها به این سادگی از خون سلیمانی نمی گذرن... باید همون موقع به این روزها فکر می کردم 0 10 سیده پریسا شه پیری 1403/9/19 یک و بیست حیدر حسنی 5.0 1 صفحۀ 125 می دانستم که برای اسرائیل و موساد، فقط و فقط ایران است که یک تهدید بزرگ به حساب می آید... 0 9 سیده پریسا شه پیری 1403/9/15 یک و بیست حیدر حسنی 5.0 1 صفحۀ 25 نگاه دوباره ای به ساعتم می اندازم، خدای من چند ثانیه به ساعت هشت صبح مانده است. آنهایی که فرمانده را از قبل می شناختند مطمئن بودند که حتی ثانیه ای تاخیر در ورود به جلسه هایش ندارد و همیشه خدا سر وقت خودش را می رساند، او معتقد است که زمان افرادی که منتظر رسیدن او برای شروع جلسه هستند نیز جزئی از حق الناس محسوب میشود صدای باز شدن درب، نظر همه را به خود جلب میکند و میهمان عزیز ما یک یالله میگوید و بدون هیچ تشریفاتی وارد اتاق جلسه میشود به قدری ابهت و جاذبه دارد که اشک چند تن از اعضای حاضر در جلسه به محض دیدن چهره اش جاری میشود گمان میکنم تا به حال متوجه شده اید که جلسه امروز ما با چه کسی است. درست است جلسه امروز ما با فرمانده محبوب سپاه قدس، حاج قاسم سلیمانی تشکیل شده است 0 3
بریدههای کتاب سیده پریسا شه پیری سیده پریسا شه پیری 1403/11/3 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 145 جان، نقد محقـــر است حافظ از بهـــرِ نثار، خوش نباشد... 0 2 سیده پریسا شه پیری 1403/11/3 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 129 حافظ، چه نالی گـــر وصل خواهی؟!! خون بایدت خورد، درگاه و بیــــگاه 0 8 سیده پریسا شه پیری 1403/11/3 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 122 حافظ، وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید... 0 7 سیده پریسا شه پیری 1403/11/1 معبد زیرزمینی معصومه میرابوطالبی 4.4 62 صفحۀ 20 وقتی تنهایی، دلت نمیخواهد خیلی کارها را انجام بدهی، یعنی نمیتوانی، فکر میکنی قدرت نداری، فکر میکنی کسی پشتت نیست که به قدرتت اضافه کند یا قدرتت را بهت یاداوری کند. من تنها هستم و سال هاست که قدرتم زیر خروارها خاک گم شده حاجی... 0 5 سیده پریسا شه پیری 1403/10/1 سوژه ترور حیدر حسنی 3.9 2 صفحۀ 182 سپس ادامه میدهد: _ایران جای خوبی است. زن های خوبی هم دارد. دوست دارم دختران ایرانی وقتی اسیر من میشوند... دیگر اجازه حرف زدن به آن تکفیری را نمیدهم و با ضربه محکمی به صورتش باعث پاره شدن لبش میشوم،... گلویش را با دست هایم فشار میدهم و به فارسی می گویم: مگه از روی جنازه ما رد بشی بتونی به زن های ایرانی چپ نگاه کنی حرومزاده... ... رسول بغض میکند و قطره اشکی از چشمش سرازیر میشود متعجب میپرسم: چیشده رسول؟! رسول اروم زیر لب میگوید: این حرومزاده یه غلطی کرد و درباره ناموس ایرانی ها حرف زد، شما گردنش رو شکستی، زیر لب زمزمه میکند: ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه، گردنت را میشکست آن جا اگر عباس بود...😔 🖤💔🏴🚩🇮🇷 0 4 سیده پریسا شه پیری 1403/10/1 سوژه ترور حیدر حسنی 3.9 2 صفحۀ 178 به ارامی و درحالی که از شدت ترس صدایش به لرزش افتاده، بدون آن که بخواهد به عقب برگردد به عربی می گوید: _چرا طوری رفتار می کنی که یاد مجوس های ایرانی بیفتم؟ _چون یه ایرانی پشت سرت ایستاده😎🇮🇷 سپس بدون آنکه اجازه هیچ حرکتی به او بدهم با یک ضربه ی کارامد به مهره گردنش، او را به درک واصل میکنم✌ 0 0 سیده پریسا شه پیری 1403/9/20 یک و بیست حیدر حسنی 5.0 1 صفحۀ 166 به لکنت می افتد و می گوید: وای، وقتی به اون احمق(ترامپ) گفتم که ایرانی ها به این سادگی از خون سلیمانی نمی گذرن... باید همون موقع به این روزها فکر می کردم 0 10 سیده پریسا شه پیری 1403/9/19 یک و بیست حیدر حسنی 5.0 1 صفحۀ 125 می دانستم که برای اسرائیل و موساد، فقط و فقط ایران است که یک تهدید بزرگ به حساب می آید... 0 9 سیده پریسا شه پیری 1403/9/15 یک و بیست حیدر حسنی 5.0 1 صفحۀ 25 نگاه دوباره ای به ساعتم می اندازم، خدای من چند ثانیه به ساعت هشت صبح مانده است. آنهایی که فرمانده را از قبل می شناختند مطمئن بودند که حتی ثانیه ای تاخیر در ورود به جلسه هایش ندارد و همیشه خدا سر وقت خودش را می رساند، او معتقد است که زمان افرادی که منتظر رسیدن او برای شروع جلسه هستند نیز جزئی از حق الناس محسوب میشود صدای باز شدن درب، نظر همه را به خود جلب میکند و میهمان عزیز ما یک یالله میگوید و بدون هیچ تشریفاتی وارد اتاق جلسه میشود به قدری ابهت و جاذبه دارد که اشک چند تن از اعضای حاضر در جلسه به محض دیدن چهره اش جاری میشود گمان میکنم تا به حال متوجه شده اید که جلسه امروز ما با چه کسی است. درست است جلسه امروز ما با فرمانده محبوب سپاه قدس، حاج قاسم سلیمانی تشکیل شده است 0 3